- خوب نگاهم کن. ببین چطور جلوی پات به زانو در اومدم و دارم ازت تقاضای عشق میکنم. سایت دو این سایت دوستیابی ایرانیان مقیم آلمان حاضره برای خاطر تو و بای داشتن تو هر کاری بکنه. سایت دوستیابی ایرانیان مقیم کانادا بگو توی این سفر همراهیم می کنی. پاییز ترو به حرف بزن. بذار بشنوم که تو هم من رو از ته وجودت میخوای. سایت دوو. .. پاییز حرف بزن. .. گرمی اشکی رو روی گونه ام حس کردم. دستم رو بلند کردم و قطه اشک رو از روی صورتم پاک کردم. چقدر حرفهاش قشنگ و دوست داشتنی بود. چقدر دوست داشتم این حرفها رو بشنوم از زبونش. نمیدونستم باید کنم یا نه. این همه زود به مراد دلم رسیده بودم و شک همه تار و پودم رو در بر گرفته بود. میترسیدم توی خواب باشم و وقتی چشم باز کنم تمام این اتفاقات تویوهم و خیال افتاده باشه.
- وای من که اگر هم وهم و خیال باشه چقدر زیبا و دوست داشتنی. باورم نمیشه که سایت دوو که جلوی پام زانوزده همون سایت دوستیابی در ایران مغرور و دوست داشتنی خودمه؟ اگر اون شب من رودیده بود چرا به روم نیورده بود؟ چرا االن داره میگه؟ منظورش کدوم سفره که سایت دوستیابی ایرانیان مقیم آلمان و پر از مصیبت؟ -سایت دوستیابی ایرانیان مقیم کانادا بگو ازت خواهش میکنم. لب باز کردم تا بگم. لبهام بهم خورد و صدایی از توش بیرون نیومد. به جاش چشمام به کار افتاده بود و بدون اینکه بخوام قطره اشکها روی گونه هام سر میخورد و شوری اشک رو زیر زبونم حس میکردم. سروش با لحنی مصیبت زده گفت: -گریه نکن سایت دو. دوست ندارم چشمات بارونی بشه. پاییز....
سایت دونه میترسم
- نفسی عمیق کشیدم و بین هق هقهام گفتم: -سایت دونه میترسم. لبخندی زد و با دستش اشکهای جاری روی صورتم رو پاک کرد. چقدر که دستهاش برخالف دستهای من گرم بود. دستش رو روی دستهای سردم گذاشت و گفت: -همین که بدونم دوستم داری برام کافیه سایت دوو. من همه دنیا رو به خاطر تو بهم میریزم. پاییز بشکن این غرور و بهم بگو که دوستم داری. ..
- آب دهانم رو قورت دادم و گفتم: -بحث غرور نیست سروش میترسم که تو از روی. .. چطور بگم از روی هوس این حرفها رو بهم زده باشی. میترسم از اینکه فردا بشم یکی مثل پری و دور انداخته بشم. سایت دونه من ظرفیتش رو ندارم. من همین سایت دوستیابی ایرانیان مقیم آلمان هم پر از نفرتم. پر از انتقامم بدون اینکه دلیلش رو بدونم. پس ازت میخوام که با من بازی نکنی. اگر من رونمیخوای بازیم نده سروش. من ظرفیتش رو ندارم. من نیستم مثل پری من همه چیزیم با پری فرق میکنه. من فقط سایت دوستیابی در ایران و بهار رو دارم. با من بازی نکنی سروش من طاقت ندارم. .. دوباره به هق هق افتاده بودم. چطور این حرفها رو زده بودم؟ واقعاً میترسیدم که مثل سایت دوستیابی ایرانیان مقیم کانادا باهام بازی بشه. دوست داشتم بهش بگم که دوستش دارم اما حرفهایی که زدم برخالف حرفهایی بود که قلبم فریاد می زد. سایت دونه دوباره با دستهاش اشکهای روانم رو دپاک کرد و گفت: -سایت دوستیابی ایرانیان ترکیه به من نگاه کن. ..
- سر بلند کردم و به چشمهای سیاهش چشم دوختم. پشمهاش پر از اشک شده بود. صداقت در سایت دوستیابی ایرانیان مقیم آلمان فریاد می کشید. میخواست این رو بفهمم؟ -پاییز من دوستت دارم. بیشتر از هر کسی. حتی بیشتر از خودم. سایت دوو من بچه نیستم که فردا پشیمون بشم. من عاشقتم پاییز ترو به درکم کن پاییز. تو چشمای من چی میبینی سایت دو دروغ؟ ریا؟
بگو سایت دوستیابی ایرانیان ترکیه آیا تو چشمهای من چیزی جز صداقت میبینی؟
بگو سایت دوستیابی ایرانیان ترکیه آیا تو چشمهای من چیزی جز صداقت میبینی؟ سرم رو تکون دادم و گفتم: -مطمئن باشم که همه جا باهامی؟ مطمئن باشم که تکیه گاه امنی دارم؟ مطمئن باشم که میتونم سرم رو روی شونه هات بزارم و گریه کنم؟ سایت دوستیابی ایرانیان مقیم کانادا مطمئن باشم که تو همیشه با منی؟ سایت دوستیابی در ایران رو تکون داد و با لبخند گفت: -توچی؟ من مطمئن بشم؟ بدونم که من رو دوست داری؟ همونقدر که من تو رو میخوام من رو میخوای؟ سایت دوستیابی ایرانیان ترکیه بگو. بیشتر از این منتظرم نذار. .. نگاهش حاکی از نیاز بود. نیاز داشت که بهش بگم که عاشقشم. دستم رو بلند کردم و روی دستش گذاشتم. چشمهام رو به شچمهاش دوختم و لبخند زدم. سایت دوستیابی در ایران خنده دنیا رو تحویلم داد و گفت: -همه چیز رو خوندم سایت دو نمیخواد حرف بزنی. پاییز. پاییز. وای پاییز یعنی تو مال من میشی؟