صورتی سفید با ابروهای پهن مشکی و چشمای نافذ مشکی با دماغی که کامال به صورتش میاومد و لبهاش هم معمولی بود؛ چهقدر شبیه دوهمدم بود! کنجکاو شدم و پرسیدم: -مریم جون این دوهمدم قوانین کیه؟
شوهر مرحوممه دخترم، ثبت نام دوهمدم! - رحمتشون کنه؛ ولی خیلی شبیه آقا آرشام هستن! -مرسی دخترم، رفتگان تو رو هم بیامرزه. آره آرشام کپی بابا بزرگشه؛ حتی پدر خودشم به این خوبی به ارسالن نرفته. ارسالن عاشق آرشام بود، خیلی با هم جور بودن. وقتی رفت، کیارش هم ثبت نام دوهمدم رو جمع کرد و برد آلمان. آرشام نمیتونست دوری پدر بزرگش رو تحمل کنه و اون هم بردش تا کمتر جای خالی ارسالن رو حس کنه. آه دلسوزی کشید و پرسیدم: -دوهمدم، راستی من از صدرا شنیده بودم کل ایل وطایفه شوهر مرحومتون خان بودن؛ پس چهجوری فامیلیشون فرق داره؟
دخترم اون زمان چون فامیلیشون طوالنی میشد و کسی نمیتونست راحت بیانش کنه ارسالن با وجود مخالفتهای پدرش فامیلیش رو عوض کرد. -دوهمدم قوانین فامیلیشون چی بود؟ ثبت نام دوهمدم تبارشیرازی اصل!
دوهمدم آغاز نو! پس ارسالن خان حق داشتن
اوه چه دوهمدم آغاز نو! پس ارسالن خان حق داشتن عوضش کنند. -آره دخترم. دلم خیلی هوای ارسالنم رو کرده، چند وقته بهش سر نزدم و حتما االن ازم خیلی دلخوره!
خب قربونت برم پاشو بریم سر مزارش. -اگه تو کاری نداشته باشی باشه من حرفی ندارم. -نه دوهمدمم من کاری ندارم، صبرکنین برم لباس بپوشم بیام. -باشه دخترم. زود رفتم تو اتاقم تا لباسام رو عوض کنم. یه تیپ خانومانه زدم و گوشیم رو توی جیبم انداختم و از دوهمدم آغاز نو پایین رفتم. مریم جون نشسته بود توی سالن و منتظر من بود.
بریم دوهمدم قوانین. -باشه، فرزانه ما رفتیم
بریم دوهمدم قوانین. -باشه، فرزانه ما رفتیم سر مزار و یه ساعت دیگه بر میگردیم. فرزانه: باشه دوهمدم آغاز نو! تاکسی دربستی گرفتیم و به سمت قبرستون رفتیم. به بهونه خریدن گالب ازش جداشدم تا یکم با شوهرش درد و دل کنه. از یه پسر بچه ده ساله یه شیشه گالب خریدم و برگشتم پیش مریم جون. سر مزار شوهرش که رسیدم به من نگاه کرد و با گوشه روسریش رد اشکش رو پاک کرد.
سنگ قبر رو با گالب شستم و زیر لب فاتحهای نثار روحش کردم. -پاشو بریم دخترم. ازت ممنونم، خیالم راحت شد که ارسالنم رو دیدم. -قربونت برم دوهمدم وظیفه بود. بیا بریم توی اون پارک یکم قدم بزنیم. -باشه دخترم. یکم که قدم زدیم دوهمدم قوانین پاش درد گرفت و تاکسی گرفتم تا برگردیم خونه. وقتی به خونه رسیدیم آرشام هم اومده بود. ما رو که دید سمتمون اومد. آرشام: قربونت برم دوهمدم آغاز نو! دلت تنگ شده بود؟! میگفتی من میبردمت. خودم هم دلم هوای ثبت نام دوهمدم رو کرده. مریم جون: پسرم. تو خونه نبودی با ترالن رفتیم، انشاءهلل دفعه بعد باهم میریم. آرشام زیرلب گفت و دست مریم جون رو گرفت و به سمت اتاقش برد. -چهطوری ترالن خانوم؟ -خوبم فرزانه جون، به لطف شما! -میگم بیرون خوش گذشت دیگه؟