.برنامه دوستیابی همجنسگرا اره بیا سریع گوشیو قطع کردم و از جام پریدم درحالی که میدوییدم سمت در باصدای بلند رو به بقیه که رو مبال نشسته بودن گفتم: سایت همجنس بازان...رفتن بیاین بریم سریع از در خارج شدم و به حالت دو رفتم سمت خونشون... نزدیک ساختمون که رسیدم هستیو دیدم که جلوی در وایساده و بالبخند نگام میکنه... سرعتمو بیشتر کردم و همین که رسیدم جلوش بدون لحظه ای تردید کشیدمش تو بغلم!!!!! . . .... اخیش...قلبم به ارامش رسید... دلم واسش یه ذره شده بود...این فکر خندم گرفت...
حاالخوبه هستی هرشب میومد تو حیاط پیشم... باصدای سایت دوستیابی همجنسگرا مزاحم هستی ازم جدا شد باخنده درحالی که بهمون نزدیک میشد گفت: به به چی میبینم؟ خجالت بکشید اینجا خانواده زندگی میکنه جای اینجور کارا اینجاست؟؟ هستی باخنده درحالی که گونه هاش قرمز بود سرشو انداخت پایین سامیار رسیده بود کنارمونو با شیطنت نگامون میکرد...گوششو گرفتم و باخنده گفتم: توهمه جا هستی دیگه نه؟ از دست تو باید کجا برم هان؟؟ درحالی که میخندید دستشو گذاشت رو دستم و گفت: ای ای ول کن بردیا جون مادرت گوشمو کندی بابا غلط کردم اصن به من چه هرجا دوستدارین ابراز سایت دوستیابی همجنسگرا کنین بمن چه ربطی داره؟
برنامه دوستیابی همجنسگرا بگو ولم کنه
گوششو بیشتر کشیدم که داد زد_ای برنامه دوستیابی همجنسگرا بگو ولم کنه گوشم کنده شدا هستی باخنده دستشو گذاشت رو بازوم و گفت: ولش کن سایت همجنس بازان ایران کشتیش ولش کردم و گفتم: فقط بخاطر هستی!!!
سایت همجنس بازان شرتو کم کن کاردارم درحالی که گوششو میمالید رفت سمت در و باصدای بلند گفت: بله دیگه کارداری پریدم وسط صحنه احساسیتون باید از اول اجراش کنی.اره؟ خیز برداشتم سمتش که پرید تو خونه و درو محکم بست..باخنده برگشتم سمت هستی که با لبخند نگام میکرد گفتم: بریم تو خانومم هوا سرده باهم وارد خونه شدیم و نشستیم پیش بقیه که امیرو ارمین و سایت همجنس بازان ایران اومدن و جمع ۱۰نفرمون بعد از یه هفته جور شد... به سایت همجنس بازان و برنامه دوستیابی همجنسگرا نگاه کردم هردوشون سراشون پایین بود و تو فکر بودن...
دست انداختم دور کمر هستیو به خودم فشردمش سرفه سایت دوستیابی همجنسگرا کردم و گفتم: تمنا جان خواهری به اندازه کافی این داداش مارو عذاب دادی...باور کن بیشتر از اونی که حقش بوده تنبیه شده... سامیار مثل قاشق نشسته پرید وسط حرفم: حاالکه همه دور هم جمع شدیم توهم این بدبخت بیچاره فلک زده رو ببخش بزار یه نفس راحت بکشه از طرز حرف زدنش همه به خنده افتادیم حتی خوده ارتان!!
سایت همجنس بازان ایران نگاه کرد
تمنا چند لحظه به من و چند لحظه به سایت همجنس بازان ایران نگاه کرد و لبخند کوتاهی زد بااین حرکتش سایت همجنس بازان از خداخواسته از جاش پرید و خواست بره سمت تمنا که امیر دستشو محکم گرفتو کشیدش عقب...ارتانم که انتظارشو نداشت افتاد و رو مبل و با تعجب نگاش کرد که امیر باخنده گفت: اروم باش داداش چرا رم میکنی؟ ارتان با حرص دستشو از دست امیر کشید بیرونو رفت جلوی تمنا زانو زد و دستشو گرفت درحالی که باعشق به عشقش نگاه میکرد گفت: تمنا باور کن من.... برنامه دوستیابی همجنسگرا انگشتشو گذاشت رو لب سایت دوستیابی همجنسگرا گفت: هیس دیگه راحبش حرف نزنیم من فراموشش کردم...سایت همجنس بازان ایران لبخندی زد که سامیار و ارمین عین بوقلمون شروع کردن به کل کشیدن...با مسخره بازیاشون از خنده کبود شده بودیم. بعد از اینکه خسته شدن افتادن رو مبل ماهم نفسمون اومد باال که امیر گفت: بالخره طلسم ارتان شکست راحت شدیم مگه نه بردیا؟ سرمو تکون دادم