ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محمد
محمد
54 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از کاشان
تصویر پروفایل صابر
صابر
31 ساله از رشت
تصویر پروفایل بهروز
بهروز
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل هنگامه⚘محمدیان
هنگامه⚘محمدیان
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل ایمان
ایمان
30 ساله از ورامین
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
45 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل سید جمال الدین
سید جمال الدین
39 ساله از تهران

سایت دوستیابی البرز ایران

مشکی با کراوات صدفی هم رنگ لباسم پوشیده بود و موهاشو داده بود سایت همسریابی کرج مهرشهر...موهای لج بازش معلومه کلی دهنشو سرویس کرده تا حالت بگیره...

سایت دوستیابی البرز ایران - دوستیابی


تصویر سایت دوستیابی البرز ایران

که الزم به ذکره اینه که مسئولین سایت همسریابی کرج مهرشهر رقابت تصمیم گرفتن نفری ۲واحد ازهمون ساختمانی که خودشون ساختن بهشون تعلق بگیره البته باید همینجا فارق التحصیل شدن شما عزیزان رو تبریک بگم اقای احمدی با ما دست داد و به دخترا هم تبریک گفت از تو جمعیت با چشم دنبال مامان اینا گشتم ردیف شیشم کنار پدرومادر دوستیابی تلفنی از کرج و ارتانو هستی و تمناو سایت دوستیابی البرز نشسته بودن رو لب همشونم سایت همسریابی گوهردشت کرج هستی برو این لباسو عوض کن با منم بحث نکن تو مگه وقتی داشتیم میخریدیمش قول ندادی تو مراسم مختلط نپوشیش؟ باخنده گفتم: وای بردیا بسه سایت همسریابی کرج مهرشهر از موقعی که اومدیم یه ریز داری میگی برو لباستو عوض کن باحرص نگام کرد که لبخندی زدمو باناز گفتم: همش ۲ساعت مونده باور کن سخته این همه راه برگردم خونه یه لباس دیگه بپوشم بااخم گفت:

حق نداری از جات بلند شی فهمیدی؟ تند تند سرمو تکون دادمو گفتم: چشم سرشو برگردوند تا لبخند محوشو نبینم...بیشرف کچلم کرد از وقتی اومده... دیروز که تو جشنواره فهمیدیم اول شدیم خانواده منو تمنا و محیا و ارتانو سامیارو دوستیابی تلفنی از کرج باهم قرار گذاشتن یه باغ بگیرن و یه سور درست حسابی بخاطر این موفقیت بزرگ بدن...منم امروز ظهر با تمنا و سایت دوستیابی البرز رفتم ارایشگاه و موهامو آرایشگر به درخواست خودم باالسرم جمع کرد و یه تاج کج هم گذاشت رو سرم....لباسمم همون لباسی بود که بردیا تو شیراز به شرط اینکه فقط تو مجلس خانوما بپوشم برام خرید...

سایت همسریابی گوهردشت کرج که من حرف گوش کردم

سایت همسریابی گوهردشت کرج که من حرف گوش کردم....عشق منم کتو شلوار مشکی و پیرهن مشکی با کراوات صدفی هم رنگ لباسم پوشیده بود و موهاشو داده بود سایت همسریابی کرج مهرشهر...موهای لج بازش معلومه کلی دهنشو سرویس کرده تا حالت بگیره...

رو لباسم کت کوتاه و جوراب شلواری رنگ پاهم پوشیده بودم که اگه نمیپوشیدم بردیا منو پیاده برمیگردوند خونه....البته یکمم تنبیه فیزیکی احتمال داشت داشته باشیم... بیخیال بردیا از دوستیابی تلفنی از کرج رد شدم و قبل از اینکه بتونه نگهم داره تند رفتم پیش تمنا که با برق کنجکاوی تو چشاش زول زده بود به یه جا....این برقو خوب میشناختم...هممون لنگه همیم دیگه..

ایستادم کنارشو گفتم: ابجی خانوم به چی نگاه میکنی؟ بدون اینکه نگاشو از اون نقطه برداره گفت: هسدوستیابی تلفنی از کرجتی اونجا رو نگاه کن نگامو تو جمعیت چرخوندم و گفتم: کجا زد پس کلمو با حرص گفت: صبر کن نشونت بدم بعد مثل سایت همسریابی گوهردشت کرج گردن بکش باخنده گفتم: خیله خب بگو ببینم کجا رو میگی با انگشتش خیلی غیر مستقیم به یه میز سایت دوستیابی البرز کرد که وقتی ردشو گرفتم رسیدم

سایت همسریابی کرج مهرشهر تا کمر خم شده بودن

میز دایی اینا که خانواده محیاهم نشسته بودن پیششون و محیا و سایت همسریابی کرج مهرشهر تا کمر خم شده بودن...نه نه ظاهرا سرشو انداخته بودن پایین....بیخیال برگشتم سمت تمنا و گفتم: خب؟ با حرص چند ثانیه نگام کرد فکر کنم داشت جیغشو خفه میکرد اروم گفت: تو چی میدونی من سایت همسریابی گوهردشت کرج دست انداختم دور گردنشو گفتم: هیچی االخه من سایت دوستیابی البرز داره از ترشیدگی در میاد با جیغ گفت: چی؟ یعنی اگه این جیغو نمیزد میمرد عروسی مو عذا میکرد....باخنده گفتم: کوفت اروم تر همه دارن نگامون میکنن بااخم گفت: چرا بمن چیزی نگفتین؟ من_محیا هم خبر نداشت

مطالب مشابه