ساسان سرش را تکان داد که سایت توران همسر بی طاقت پرسید: -نمیخوای چیزی بگی؟ سایت همسریابی توران 81 جدید چه رابطه ای با هم دارند؟ ساسان چند ثانیه به قیافه ی کلافه ی سایت همسریابی توران ۸۱ چشم دوخت و بالاخره لب باز کرد: -سایت همسریابی توران 81 جدید دختر عموی نویدِ! سایت همسریابی توران ۸۱ گیج شده نگاهش کرد؛ یعنی چی؟ سوالش را به زبان آورد: -یعنی چی؟
تو سایت همسریابی توران ٨١ از کجا میشناسی؟
تو سایت همسریابی توران ٨١ از کجا میشناسی؟ - گفتم که هم دانشگاهیمه! - از فامیلی سايت همسريابي توران ٨١ به چیزی شک نکردی؟ سایت توران همسر کمی فکرد کرد: -نه، باور کن انقدر فکرم درگیر بود که اصلا متوجه نبودم! - آره، سایت همسریابی توران جدید81 دختر عموی نوید، اما چون پدر و مادر سایت همسریابی توران ٨١ فوت کردند و خاله لعیا رابطه ی خوبی با سایت همسریابی توران جدید81 نداره تو ندیدیش، حتی سایت همسریابی توران 81 جدید چند وقت هم خونه ی نوید اینا زندگی کرده اما چون شما اون موقع ایران نبودید دیگه ندیدیش و. ..
سایت توران همسر سوالی نگاهش کرد: -و چی؟خواهش میکنم ساسان کامل بگو ببینم چی شده؟ ساسان پوفی کوتاه کشید و بلند شد؛ سمت اتاقش رفت و بعد از چند دقیقه با یک دفترچه برگشت؛ دفترچه را سمت سایت همسریابی توران ۸۱ گرفت بیا؛ این دفترچه مال سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم که دست من بود؛بخونش همه چیزو متوجه میشی!
عکس سايت همسريابي توران ٨١ روی موبایل رونمایی میکرد
با صدای زنگ موبایلش سشوار را خاموش کرد؛ چشمهایش از گریه ی زیاد میسوخت و دلش انگار درد میکرد...اسم و عکس سايت همسريابي توران ٨١ روی موبایل رونمایی میکرد و دلش نمیخواست با آن صدای گرفته جوابش را بدهد ساعت پنج بعد از ظهر را نشان میداد و سایت همسریابی توران جدید81 احساس گرسنگی میکرد؛به چمدان زرد رنگ پایین تخت نگاه کرد؛ صبح مسافر تهران بود و چقدر دلش برای نهال و سایت همسریابی توران ٨١ تنگ شده بود! پس فردا سال نو شروع میشد و نبود نوید توی دو سالگی پا میگذاشت! زیر لب زمزمه کرد: -سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم! نوید! چرا هنوز غریبه نشده بود برایش؟
چرا هنوز خاطراتش با سايت همسريابي توران ٨١ بود؟ چرا؟چرا؟چرا؟ آهی عمیق کشید و با یک کلیپس موهایش را جمع کرد؛روی تخت نشست و لپتاپش را روی پایش گذاشت خواست روشنش کند که دوباره موبایلش زنگ خورد و اینبار شماره ناشناس بود...جواب داد: -بفرمائید؟ سایت همسریابی توران ۸۱ جدید را خیلی زود شناخت: -سلام سایت همسریابی توران جدید81، حال شما؟ سلام سایت همسریابی توران ۸۱ جدید، ممنون، شما خوبید؟
صدای تک خنده ی سیاوش بلند شد: شناختی؟چه عجیب! سایت همسریابی توران 81 جدید هم خندید: -زیاد هم عجیب نیست، شماره منو از کجا آوردید؟ سیاوش آه کشید: -از سایت همسریابی توران ۸۱ گرفتم؛ انگار حالش خوب نیست! نگرانش شد؛ بیچاره سایت توران همسر چه گناهی کرده بود! لپ تاپ را روی تخت گذاشت و بلند شد؛سمت لباسهایش که روی کاناپه روبروی پنجره بود رفت و گفت نگرانشم، میخوام برم پیشش ازش خبر داری؟
صدای سیاوش با کمی مکث بلند شد: -آره خونه ی منه! - تو خودت کجایی؟ -منم خونه هستم، الان دارم حاضر میشم برم بیرون...یکم کار دارم...فقط خواستم حالتو بپرسم. سایت همسریابی توران 81 جدید لبخند زد؛ این پسر مهربانی بود! با همان جواب داد: -ممنونم ازت من خوبم.