- سرش رو تکون داد و دور شد. نگاهم رو به رایبد که خیلی ظریف کارش رو انجام میداد، دوختم. وای چقدر لفتش میده! سایت تلگرام صیغه یابی بیا بریم دیگه. دارم از بوی تعفن باال میارم. دستم رو جلو دهنم گرفتم. بدون اینکه نگاهم کنه گفت: از خواسته، در رو باز کردم و خارج شدم. مانتوم رو صاف کردم و آروم به طرف در خروجی قدمتو برو من خودم میام. برداشتم. پام رو از در بیرون نگذاشته بودم که یکی بلند گفت: -آهای کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی! متعجب و ترسیده به طرف صدا برگشتم. سایت تلگرام صیغه یابی قدبلند و الغری نزدیکم شد. صورتش با ماسک پوشیده شده بود و نمیتونستم چهرهاش رو ببینم، دستکشی هم توی دستهاش بود که خونی بود. جلو دهنم رو گرفتم که عق نزنم. با اخم پرسید: -شما از کجا اومدی؟ بیفکر گفتم: -از اتاق کالبدشکافی!
- ابروهای پهن و پرپشتش رو کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی انداخت و گفت: آب دهنم رو قورت دادم و دستم رو توی کیفم کردم. کارت از کجا بیارم حاال توی این وضعیت؟ کاش صبرکارتت رو ببینم؟ میکردم با رایبد میاومدم!
کانال ازدواج موقت با عکس کردم به امید اینکه چیزی پیدا کنم
کیفم رو اینور کانال ازدواج موقت با عکس کردم به امید اینکه چیزی پیدا کنم. نه! مثل اینکه جز این چارهای ندارم. سایت تلگرام صیغه یابی عمیقی کشیدم و دست خالیم رو بیرون آوردم و جلوی صورتش گرفتم. متعجب به صورتم زل زد. لبخندی زدم و با استفاده از عنصرم، مقدار زیادی آب توی صورتش پاشیدم. قبل از اینکه فرار کنم، رایبد رو دیدم که از ته کانال ازدواج موقت رایگان داشت میاومد. دیگه منتظرش نشدم، به طرف در خروجی دویدم. نگاهم رو چرخوندم و به محض دیدن ماشین، با سرعت بیشتری خودم رو بهش رسوندم. در رو باز کردم و خودم رو توی ماشین پرت کردم. ایمان با تعجب برگشت نگاهم کرد و گفت: -کانال ازدواج موقت با عکس خبره؟
کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی... بهم... شک کرد
همونطور که نفس نفس میزدم، جواب دادم: -کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی... بهم... شک کرد... نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم: -من هم حسابش رو رسیدم. کمربندش رو باز کرد و گفت: -سایت تلگرام صیغه یابی کو؟ جواب دادم: -داره میاد نگران نباش. نگاهم رو به بیرون ماشین کانال ازدواج موقت رایگان دادم. رایبد خیلی ریلکس به طرف ماشین اومد و سوار شد. برگشت طرفم و گفت: -کانال ازدواج موقت با عکس چه کاری بود که کردی؟ -گفت کارت شناسایی نشون بده! نداشتم خب. سرجاش نشست و گفت: نباید که آب پاشیش میکردی!
من داشتم میاومدم، یهکم صبر میکردی. نفسم رو به بیرون فرستادم. ایمان دنده رو جا زد و ماشین حرکت کرد. آروم پرسیدم: -باید کجا بریم؟ رایبد جواب داد: -میریم یه آزمایشگاه. تا شب کارِ این نمونهها رو تموم میکنم. فردا برمیگردیم. سرم رو به صندلی تکیه دادم. کلید راهنما رو فشرد و پیچ رو دور زد. *** کانال ازدواج موقت با عکس کانال ازدواج موقت رایگان نمیخوام بمیرم«! از کانال تلگرام ازدواج موقت خانم حسینی پیاده شدم و بهطرف در ورودی حرکت کردم. آه من، چقدر خستهم. شدیدا به یک خواب آروم نیاز دارم تا ریکاوری بشم. زود کارمون تموم شد و برگشتیم و قطعا به قرارم با زیلوس میرسم. دستگیره در رو کشیدم و در رو هل دادم. نگاهم رو که کانال ازدواج موقت رایگان آوردم با یک جفت چشم سبز روبهرو شدم. نتونستم لبخند شیرینی که از دیدن یکدونه آشنای زندگیم روی لبم اومد رو کنترل کنم.