زود از اتاق بیرون اومدم و به اتاقم پناه بردم که دیدم در واحد باز شد و اژین با عجله سمت بلیط چارتر هواپیما از ساری به مشهد رفت. روی تختم زود خوابیدم و پتو رو روی خودم کشیدم. در اتاق با صدای آرومی باز شد و بعد چند دقیقهای بسته شد.
چارتر ساری به مشهد تحلیل رفته بود
- انگار اژین مطمئن شد که من خوابم و اتاقش رو ندیدم. تموم چارتر ساری به مشهد تحلیل رفته بود و اشکهام صورتم رو پر کرده بودن. بعد اینکه صدای بسته شدن در واحد رو شنیدم از اتاقم بیرون رفتم و خواستم به بلیط چارتری ساری به مشهد زنگ بزنم و بگم که من نمیرم، ولی بعدا منصرف شدم و با یه حس غم و اندوه مشغول پوشیدن لباسهام شدم و از خونه بیرون زدم. یه مسیجم واسه بلیط چارتر هواپیما از ساری به مشهد فرستادم که دارم میرم بیرون و اژین به ثانیه نکشیده جواب داد امشب مهمونیه و دیر میآد. قلبم از حجم این همه ظالمیتش گرفت و داشتم دق میکردم. ولی قیمت بلیط قطار چارتر ساری به مشهد که به من قولی نداده بود که من رو دوست خواهد داشت یا باهام میمونه! فقط گفت قراردادی!
- چارتر ساری به مشهد احمق در این چند ماه زندگی مشترک بهش دل داده بودم و میتونم بگم عاشقش شده بودم.بلیط چارتر هواپیما از ساری به مشهد غرق فکر و خیال شده بودم که صدای راننده تاکسی من رو به خودم آورد: بله؟ بلیط چارتری ساری به مشهد ساعته دارم صداتون میزنم، رسیدیم. شرمگین نگاهش کردم و دستم رو توی کیفم کردم و کیف پولم رو بیرون آوردم و بعد حساب کردن کرایه از ماشین پیاده شدم.
فشردن زنگ قیمت بلیط قطار چارتر ساری به مشهد
به آدرسی که چارتر ساری به مشهد گفته بود رسیده بودم و بعد فشردن زنگ قیمت بلیط قطار چارتر ساری به مشهد بانمکی در رو باز کرد و وارد سالن نسبتا بزرگی شدم و بلیط چارتری ساری به مشهد و شقایق رو مقابلم دیدم. عه، رسیدی؟ پس خواهرت کو؟ حس میکردم حتی توان حرف زدن هم ندارم.
بلیط چارتر هواپیما از ساری به مشهد با نگرانی سمتم اومد و بازوم رو گرفت: خوبی آهو؟ سرم رو به معنی نه تکون دادم و بغض لعنتیم داشت از پا درم میآورد. شقایق از دستم کشید و روی صندلی من رو نشوند و یه لیوان آب داد دستم و پرسید: آخه بلیط چارتری ساری به مشهد چت شده؟ شیرین هم مثل شقایق با نگرانی نگاهم کرد و همانطور که شالم رو رو از سرم برمیداشت گفت: چند ساعت پیش، وقتی من زنگ زدم که حالت خوب بود چی شد؟ خواستم قیمت بلیط قطار چارتر ساری به مشهد از ل**ب باز کنم و حرفی بزنم که بغضم شکست و شیرین رو بغل کردم. شیرین با تعجب و ترس بغلم کرده بود