و من چشمانم از شدت تعجب گرد شده بود و با سایت بزرگ همسر یابی روی کاناپه به جانش افتادم و او با خنده گفت که چندین بار برای اینکه بفهمد من چطور دختری هستم من را تعقیب کرده. با اینکه از این کارش ناراحت شده بودم اما از این خوشحال شدم که الاقل من رو در این رفت و امدها خوب شناخته. از نظر بهار هم بنفشه و احمد به هم می امدند و با این حرفش به یک باره یاد رقص او در شب ازدواجمان افتادم و با شیطنت گفتم: -بهار خانم شما هم خوب میرقصی ها. مخصوصاً رقص دو نفره.. . سایت بزرگ همسر یابی با تعجب نگاهم کرد و وقتی چهره خندان مرا دید گفت: -چرا که نه؟مگه ما ادم نیستیم. حاال من قشنگتر میرقصیدم یا سایت بزرگ همسر یابی روسیه؟ به حرفش به قهقهه خندیدم و بعد گفتم: -البته تو.. . او به تقلید از من زبانش رو بیرون از دهانش در اورد و با شکلک گفت: -سوسکه به بچش میگه قربون دست و پای بلوریت.. ..
باز هم با صدا خندیدم که مامان از توی پذیرایی گفت: -شما دو تا چی میگید که اینجوری میخندید؟ بهار به من چشمک زد و گفت: -سایت بزرگ همسر یابی داریم یه سوسک رو کالبد شکافی میکنیم. و من باز دوباره خندیدم و در همین حین صدای ایش گفتن مامان رو شنیدم و سایت بزرگ همسر یابی قانونی هم باص دا زد زیر خنده.
سایت بزرگ همسر یابی تهران یادته
هر دوگرم صحبت بودیم که بهار گفت: -راستی سایت بزرگ همسر یابی تهران یادته اون روزی که مادر کامیار زنگ زده بود که برای خواستگاری بیان خونمون بهت چی گفتم؟ چشمانم رو به نشانه تفکر جمع کردم که او ادامه داد: -بهت گفتم سایت بزرگ همسر یابی تبیان رو چه دیدی شاید تو زودتر از من عروسی کردی و من هنوز درس میخوندم؟ با یاد اوری اون روز خندیدم و گفتم: - چرا که نه. اونم با یک تک فرزند سپید پوش خوش تیپ و پولدار. ... بهار هم به تقلید از من خندید و من سر تکون دادم و گفتم: -سایت بزرگ همسر یابی قانونی کجا میدونستم همون شازده سپید پوش من رو دوست داره و از کجا میدونستم قراره با هم ازدواج کنیم. بهار نگاهش رو به ظرف ساالد دوخت و گفت: -از انتخابت راضی هستی؟
سایت بزرگ همسر یابی روسیه مرد خیلی خوبیه
بی اینکه لحظه ای فکر کنم گفتم: -خیلی. سایت بزرگ همسر یابی روسیه مرد خیلی خوبیه. خوش اخالق. متین. مودب. سرشار از هیجان و زندگی. -پاییز سعی کن زندگی کنی. زندگی در پول نیست. پاییز جان میدونی که مسیر سختی رو در پیش داری. هنوز خانواده سایت بزرگ همسر یابی تهران در جریان ازدواجتون نیستند. اگر بفهمن امکان داره بلوا بپا کنن. پس سعی کن زندگی رو به کام خودت و سایت بزرگ همسر یابی تلخ نکنی. جوری باهاشون کنار بیا که بفهمن اونطوری که فکر میکنن نیستی. یا جوری تا کن که انگار اصالً وجود ندارن در زندگیت. از این دو مرحله خارج نیست. اما سعی کن خودت رو ازار ندی باشه پاییز؟ هیچ وقت یادت نره چی گفتما عزیزم... سرم رو تکون دادم. میدونستم که حرفهاش بی چون و چرا درست و سایت بزرگ همسر یابی تبیان. .. زمانی که کامیار هم به جمعمان اضافه شد همه دور میز جمع شدیم و شام خوردیم. جو اونقدر مهربان و شاد بود که دلم نمیخواست لحظه ها تمام شود. هم من و هم سایت بزرگ همسر یابی تهران هر دو میخندیدم اما تا ان لحظه رودررو با هم به صحبت نپرداختیم. دلم نمیخواست که ماماینا متوجه ناراحتی مان شوند برای همین میخندیدم و او هم مثل من.
بعد از اینکه شام رو خوردیم همه در پذیرایی کنار هم جمع شدیم و به صحبت پرداختیم. کامیار رشته سایت بزرگ همسر یابی کانادا روبه دست گرفته بود و از اتفاقات اخیری که در جامعه افتاده بود با سایت بزرگ همسر یابی تبیان صحبت میکرد. سایت بزرگ همسر یابی قانونی هم بی حواس به ما چایی اش رومینوشید و به تلوزیون نگاه میکرد و من و بهار هم باز گرم صحبت بودیم و من پرسیدم: -راستی بهار همون دختره که تو کالستون بود چی شد؟ او چشمانش رو تنگ کرد و پرسید: -کی رو میگی؟ -سایت بزرگ همسر یابی تبیان همونی که زنداداشش رو تسخیر کرده بود فکر کنم اسمش بنفشه بود درسته؟ -اهان همونی که هانیه رو تسخیر کرده بود رو میگی؟ -اره چی شد؟ -دو سه جلسه بعد باالخره رضایت داد و به کانال سایت بزرگ همسر یابی کانادا رفت. -یعنی االن دیگه نیست؟