-ایول خودشه! این مرد االن مثل موم تو دستای ماست؛ چون به پول نیاز داره. اطالعات رو ازش بگیر و بهم زنگ بزن. -باشه. برنامه های دوستیابی تهران استان تهران رو به حساب برنامه های دوستیابی تهران واریز کردم و منتظر تماسش موندم. به محض دریافت پیامک از طرف بانک، بهم زنگ زد: -دستت درست! -خوب حاال میرسیم به اطالعاتی که قراره بدی. -مرده و قولش! آخر این ماه یه کامیون جنس جاساز شده، اونم جنس اصل از مقصد ترکیه وارد آلمان میشه و اونم از یه راه مخفی! فرهمند همه اجناسش رو از این راه وارد میکنه
برنامه های دوستیابی تهران استان تهران نه تنها شک نمیکنه
جنسها طوری جاساز شدن که برنامه های دوستیابی تهران استان تهران نه تنها شک نمیکنه؛ بلکه اون راه مخفی رو هم بلد نیستن. -اون راه مخفی که میگی کجاست؟ -آدرسش رو براتون میفرستم و شما میتونین هم اون راه رو به لو بدین، هم یه ضرر بزرگ به برنامه های دوستیابی تهران بزنین و اگرم خواستین میتونین با نجات اون مواد خودتون رو پیش فرهمند عزیز کنین. -باشه ممنون از اطالعاتی که دادی، نصف پولتم االن میریزم! -قربانت؛ فقط برنامه های دوستیابی تهران نفهمه! -خیالت راحت، فعال خداحافظ.
خداحافظ. همه اطالعات رو به رامین دادم و قرار بر این شد که یه نقشهی حسابی برای فرهمند بکشیم. شامم رو خوردم و سمت بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان رفتم تا کمی بخوابم. نگاهی به دور و اطرافم انداختم. کنار دریا روی تخته سنگی نشسته بودم و امواج خروشان دریا رو نگاه میکردم. دستی از پشت روی چشمانم قرار گرفت، دستم رو روی صورتم بردم و برنامه های دوستیابی تهران ظریفش رو لمس کردم. -ترالنم؟ -جونم، چه زود شناختیم! دستاش رو کشیدم و جلو آوردمش، پاهام رو باز کردم و روی پام نشوندمش.
برنامه های دوست یابی در تهران استان تهران رو نشناسم؟
مگه میشه من برنامه های دوست یابی در تهران استان تهران رو نشناسم؟ حتی اگه صداتم نشنوم، بوت رو حس میکنم. -واقعا؟ -آره عشق من، واقعا! -برنامه های دوستیابی تهران میگم حاال که بهم رسیدیم بیا برای بچههامون اسم انتخاب کنیم. چه اسمی؟ -اوم مثال اگه دختردار شدیم اسمش رو بذاریم نورا که مثل نور زندگیمون رو روشن کنه. -اگه پسر هم شد اسمش رو بذاریم نوید تا نوید بخش آیندهای خوب برامون باشه. -عالیه، اگه دو قلو هم بودن این اسمها بهم میان! -شیطون من، حاال که بچه نداریم! دلت میخواد یه ندا بهم بده. -خیلی بیادبی برنامه های دوستیابی تهران! -مگه من چی گفتم؟
یه تنبیه برات در نظر گرفتم. -چه تنبیهی؟ -من میدوم، ببینم میتونی من رو بگیری؟ -دلت شیطونی میخوادا! -بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان پاشو ببینم! بلند شد و دوید. با خنده دنبالش افتادم. اون میدویید و من دنبالش، کم مونده بود بهش برسم که برگشت و نزدیک شدن من رو دید و راهش رو به سمت دریا سوق داد که کل اعضای بدنم یخ زد. -ترالن نه، اون سمتی نرو! -بیا دنبالم، اگه تونستی من رو بگیری. -باشه عزیزم، قبول! من نمیتونم تو رو بگیرم. اون طرف نرو، برگرد. -چهقدر ترسویی برنامه های دوستیابی تهران بیا دیگه!
به سرعتش اضافه کرد و بیشتر و بیشتر در عمق دریا فرو رفت. -ترالن جون برنامه های دوستیابی تهران رایگان برگرد، اصال شوخی خوبی نیست! ترالن؟ برنامه های دوستیابی تهران استان تهران! هر چی صداش زدم جواب نداد و همچنان میدویید. با سرعتی زیاد دنبالش دوییدم تا بتونم نجاتش بدم؛ اما دیگه دیر شده بود و فقط صداش رو شنیدم که گفت: -خداحافظ برنامه های دوست یابی در تهران! -نه... ترالن نه! تو رو خدا تنهام نذار، ترالن؟! از جا پریدم. صورتم پر دونههای ریز و درشت عرق بود، خواب وحشتناکی بود! یعنی بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان ترالنم حالش خوبه؟ خدایا خیلی وقته ازش بیخبرم! اسمم رو گذاشتم عاشق، عاشقی که ماه ها از معشوقهاش بیخبر باشه که عاشق نیست! پتو رو کنار زدم و از روی تخت بلند شدم،