آسانسورش از این طرفه.. . سه طبقه پارکینگ داره برج که سایت ازدواج موقت ایرانیان مجزاست. راهش را به طرفی که اشاره کرد بود کج کرد. پشت در شیشه ای اسانسوری بود که در طبقه ی منفی 4 ایستاده بود. سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران دکمه را فشار داد و به عدد های در اسانسور نگاه کرد. گفتی سه طبقه س؟ چرا پس سایت ازدواج موقت صیغه ایرانیان منفی 4بود؟ معتبرترین سایت همسریابی با تردید جواب داد: فکر کنم یه طبقه ش سالن اجتماعات بود. نگاه خشن باعث شد با ترس نگاهی به مازیار بیاندازد.
شش نفر سوار اسانسور شدند. سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران دانیال؛ یکی از افراد پایگاه به همراه نیروی انتظامی. سایت صیغه ایرانیان/همسریابی ازدواج موقت دکمه ی یک را فشرد و چند ثانیه ی بعد در سایت ازدواج موقت ایرانیان باز شد. ر وبرویشان، در چوبی بسیار بزرگی بود که نوشته ی سالن اجتماعات در قابی می درخشید. نفس راحتی کشید! اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت بدون اینکه نگاه کند پرسید: گفتی طبقه ی چندم؟ قبل از اینکه جواب بدهد؛ در بسته شد و اسانسور به طرف پایین حرکت کرد.
معتبرترین سایت همسریابی
دوم.. . . معتبرترین سایت همسریابی زمزمه وار جواب داد و چند لحظه ی بعد آسانسور در طبقه ی مذکور ایستاد. نوار های زرد رنگ مشخص می کرد که حداقل خوب پیش رفته و صحنه ی جرم دست نخورده باقی مانده است. پایش را برد و از روی نوار رد شد. جلوتر افسر میانسالی نزدیکش شد: سالم سایت صیغه ایرانیان/همسریابی ازدواج موقت سایت ازدواج موقت صیغه ایرانیان من سروان رضایی هستم. که مشخص بود از برخورد خشک و خشن تعجب کرده ؛ کمی خودش را جمع کرد: سایت ازدواج موقت ایرانیان از ساکنین اینجا داخل ماشینش به قتل رسیده. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت راه افتاد: اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت این چیزی ندارین بگین؟
اینو خودم فهمیده بودم! کجاست ؟ جلو تر یک سدان سفید رنگ اس 500 بنز، جلویش بود. در ماشین سمت راننده باز و از همان جا پای یک سایت ازدواج موقت صیغه ایرانیان مشخص بود. جلوتر رفت و مردی حدودا پنجاه ساله، یک وری روی صندلی راننده و کناری اش، افتاده بود. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت کمی خم شد سایت صیغه ایرانیان/همسریابی ازدواج موقت ماشین بدون اینکه به جایی دست بزند؛ به صورت مقتول نگاهی انداخت. صورتش کبود بود. دور گردنش پارچه ی قرمزی بود که همان، باعث خفگی اش شده بود. هنوز انگشتان سفید شده ی سایت ازدواج موقت ایرانیان از دستانش به پارچه وصل بود. زبانش که بین دندان هایش گیر کرده بود؛ سیاه شده بود و نشان از آن می داد که حداقل دو سه ساعتی از زمان قتل گذشته. .. یعنی حدود شش و نیم، هفت صبح با دقت گردن مقتول را می دید که دانیال صدایش زد: فرمانده اینجا رو! صاف که ایستاد، سایت ازدواج موقت صیغه ایرانیان کنار در ماشین ایستاده بود و به کاپوت اشاره کرد. سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران و آلما کنار هم و دقیقا روبروی کاپوت ایستاده بودند. با تعجب درِ باز ماشین را دور زد و از همان جا متوجه نوشته ی روی کاپوت ماشین شد: "مکافات در راه است "! با معتبرترین سایت همسریابی جلوتر رفت و همان طور که با دقت به نوشته نگاه می کرد.