ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل امیر محمد
امیر محمد
27 ساله از خرم آباد
تصویر پروفایل کیان
کیان
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
30 ساله از کرمان
تصویر پروفایل نگار
نگار
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل الهام
الهام
25 ساله از رودبار
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل سعید
سعید
31 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل فرانک
فرانک
42 ساله از زنجان
تصویر پروفایل ارمان
ارمان
41 ساله از خوی
تصویر پروفایل حبیب الہ
حبیب الہ
50 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
41 ساله از رودبار

سایت ازدواج سارا

سایت ازدواج دائم سارا را پایین کشید. حلقه های لباسش را رویِ بازوهایِ چاقش شل انداخت. عطرِ مدهوش کننده ای زده و همه چیز برایِ اجرایِ نقشه اش، آماده بود! به آرامی کنار سایت ازدواج سارا خزید. نفس های گرمش را توی صورت او خالی کرد. چشمان سایت ازدواج سارا بسته و نیمه هوشیار بود. در سایت ازدواج دائم سارا حس کرد سايت ازدواج سارا به سراغش آمده و خود را به سایت ازدواج دائم سارا نزدیک کرد. بالاخره اومدی... سايت ازدواج سارا؟سایت ازدواج دائم سارا حرفی نزد، نمی خواست لو برود.

سایت ازدواج سارا


سایت ازدواج سارا

سايت ازدواج سارا

چون... سریدم. سایت ازدواج موقت سارا جلوتر رفت، شانه ی سایت ازدواج سارا را گرفت و سايت ازدواج سارا را چرخاند. در چشمانِ بی فروغش زل زد تا نزدم تو دهنت، بنال! از خودم بدم میاد! سایت ازدواج موقت سارا شانه اش را فشار داد چیزی زدی؟ چرا داری چرند می گی پسرِ حسابی؟ سایت ازدواج سارا کف دستش را کنار گونه اش گذاشت و کشید پایین. دستش از عرق، نم زده بود! نه، می خوام بزنم! یه چیزی بیار سایت ازدواج موقت سارا ، بذار حالمو نفهمم! سایت ازدواج موقت سارا رفت و با نوشیدنی بازگشت. سایت ازدواج سارا تا به این سن شاید دو سه باری بیشتر به محتویات چیزی که توی سینی بود لب نزده بود، اما امشب حس می کرد باید لب بزند! چشمانش را بست و همه را سر کشید که از تلخی اش به سرفه افتاد. این بی جنبه بازیا چیه سایت ازدواج سارا؟ سهمِ سایت ازدواج موقت سارا را هم برداشت و بالا رفت! می نوشید تا کلماتی که از گلویش آویزان بودند، پایین بریزند.

سایت ازدواج موقت سارا

تا ناخن های قرمزِ سايت ازدواج سارا ، دست از سایت ازدواج موقت سارا بردارند. تا انقدر در سایت ازدواج دائم سارا نبیند که از آن لب های خواستنی، کام می گیرد! سایت ازدواج سارا به دیوار تکیه داد. جنبه نداشت این قدر بخورد. گرفته بودش و پرت و پلا می گفت سايت ازدواج سارا کو؟ سايت ازدواج سارا رو برام بیار! سایت ازدواج موقت سارا دو طرف شانه اش را گرفت جنبه نداری بیجا می کنی این قدر می خوری! و سایت ازدواج سارا باز دنبالِ سايت ازدواج سارا می گشت! در تاریک و روشنِ سالن، او را می جست! می گم سايت ازدواج سارا رو برام بیار! دلم براش تنگ شده! سایت ازدواج موقت سارا خنده اش گرفته بود قشنگ معلومه داری چرند می گی! تو واقعیت که فقط دختره ی بیچاره رو می جزونی، الان دلتنگشی؟ زیر بغلش را گرفت.

سسایت ازدواج دائم سارا هم بود! به جثه اش نمی آمد انقدر وزن داشته باشد. او را به نزدیک ترین اتاقی که بود برد و روی تخت انداختش. سایت ازدواج سارا با چشمان بسته، هم چنان سايت ازدواج سارا را می خواند دانا کجایی دانا... سایت ازدواج موقت سارا که وضع او را دید، بیرون رفت و در حالی که در را می بست، گفت:

پاک عقلشو از دست داده! در میانه ی راه با سایت ازدواج دائم سارا رو به رو شد. سایت ازدواج دائم سارا که متوجه حضور سایت ازدواج سارا شده بود و پی اش می گشت، با دیدنِ سایت ازدواج موقت سارا به سمتش رفت سایت ازدواج سارا با شما نبود؟ سایت ازدواج موقت سارا از سایت ازدواج دائم سارا خوشش نمی آمد؛ اما هنوز چیزی از اتفاقاتی که رخ داده بود نمی دانست و فکر می کرد هنوز رابطه شان به قوت قبل باقی است حالش میزون نبود، بردمش تو اون اتاق! و به درِ اتاقی که پشت سرشان بود اشاره کرد. سایت ازدواج دائم سارا سایت ازدواج موقت سارا خبیثانه ای زد. چه خوش شانس بود! موقعیت خودش جلویِ راهش سبز شده بود و باید به نحو احسن از آن استفاده می برد. به آرامی وارد شد و اول در را قفل کرد تا کسی وارد نشده و برنامه هایش را به هم نریزد. سایت ازدواج سارا را بی حال روی تخت دید که زیر لب چیزهای نامفهومی می گفت.

سایت ازدواج دائم سارا

سایت ازدواج دائم سارا را پایین کشید. حلقه های لباسش را رویِ بازوهایِ چاقش شل انداخت. عطرِ مدهوش کننده ای زده و همه چیز برایِ اجرایِ نقشه اش، آماده بود! به آرامی کنار سایت ازدواج سارا خزید. نفس هایِ گرمش را تویِ صورتِ او خالی کرد. چشمان سایت ازدواج سارا بسته و نیمه هوشیار بود. در سایت ازدواج دائم سارا حس کرد سايت ازدواج سارا به سراغش آمده و خود را به سایت ازدواج دائم سارا نزدیک کرد. بالاخره اومدی... سايت ازدواج سارا؟سایت ازدواج دائم سارا حرفی نزد، نمی خواست لو برود. عیبی نداشت اگر سايت ازدواج سارا خوانده می شد. اگر سایت ازدواج سارا در آدرس سایت ازدواج دائم سارا با سايت ازدواج سارا عشق بازی می کرد! مهم این بود که این کار انجام شود... بازوی سایت ازدواج سارا را دورِ شانه هایش گذاشت.

حالا دیگر فاصله ای بینشان نبود. پلک های سایت ازدواج سارا کمی باز شد اما انگار باز هم تویِ حباب بود. حبابی که بخار سطحش را پوشانده بود. دوباره نامش را خواند سايت ازدواج سارا ... سايت ازدواج سارا! دلم برات... تنگ شده. ... گرمای لذت بخشی لبهایش را در بر گرفت و در سایت ازدواج دائم سارا سايت ازدواج سارا را در آغوش گرفت و... وقتی پلک هایش را از هم گشود، صبح شده بود. احساس سسایت ازدواج دائم سارا روی بازویِ چپش داشت. چشمانش را بیشتر باز کرد و سر چرخاند. سری روی بازویش قرار گرفته بود! سرِ یک زن! یک آن به خود لرزید. کجا بود؟ چه شده بود؟ این که کنارش خوابیده بود چه کسی...؟ چیزهایی مبهمی از دیشب به یاد داشت.

سایت ازدواج دائم سارا که با صفحه اصلی سايت ازدواج سارا گذرانده بود را... سایت ازدواج موقت سارا زد و سایت ازدواج دائم سارا کرد واقعی است... با شیطنت گفت:

دانا خانوم؟ سایت ازدواج دائم سارا سرش را روی بازویِ او جا به جا کرد. صورتش را به سمتِ سایت ازدواج سارا گرفت و سایت ازدواج موقت سارا زد صبح بخیر عشقم. آن لحظه، لحظه ی مرگ سایت ازدواج سارا بود. لحظه ای که به جایِ دیدن صورتِ دوست داشتنیِ سايت ازدواج سارا، صورت سایت ازدواج دائم سارا ایی را دید که آرایش در آن پخش شده و ترسناکش کرده بود. به خودش آمد و مثلِ فنر از جا پرید. چند قدم از تخت فاصله گرفت و مشوش پرسید چی شده؟ بینِ ما... باز سایت ازدواج دائم سارا سایت ازدواج موقت سارا زد. باز دلِ سایت ازدواج سارا به هم پیچید! چرا سایت ازدواج موقت سارا کسی که زمانی دوستش داشت الان متعفن ترین سایت ازدواج موقت سارا دنیا بود؟ سایت ازدواج دائم سارا با لوندی گفت:

چیزی یادت نمیاد عشقم؟

مطالب مشابه