که سایت آغازه لبخندی به صورتم پاشید
سرم را کوتاه تکان دادم و چشمهای خسته ام را روی هم گذاشتم و شب بخیر سایت آغاز را آرام جواب دادم. با سروصدایی چشمهایم را باز کردم، نهال داشت آماده می شد و ساعت کوچک کنار تخت هفت صبح را نشان میداد. از جام بلند شدم که سایت آغازه لبخندی به صورتم پاشید و صبح بخیری نثارم کرد. متقابلا لبخندی رو لبم نشاندم و جوابش را دادم. روی تخت را مرتب کردم و لباسهایم را پوشیدم، سایت آغاز کیفش را روی شانه اش مرتب کرد و گفت: -بیا بریم صبحانه بخوریم بعد برو. کیفم را برداشتم و در حالی که مینداختم روی شانهام گفتم: -نه اصلا میلی به هیچی ندارم ممنون.
لطفا بریم سایت آغاز نو صفحه اصلی
نهال اخمی الکی کرد و خواست حرفی بزند که باز گفتم: -باور کن نهال اصلا میل ندارم، لطفا بریم سایت آغاز نو صفحه اصلی دیگر اصرار نکرد، با گفتن بریم در را باز کرد و منتظر من ایستاد. از خانه خارج شدیم و سایت آغاز بعد از رساندن من جلوی خانه ی فرانک به سمت کلاس زبانش رفت و من خیلی تاکید کردم که حتما از مادرش تشکر کند. زود بود و میترسیدم سایت آغاز نو خواب باشد برای همان در را نزدم، خواستم بروم کمی قدم بزنم که در بزرگشان باز شد و پورشه قرمز رنگی ازش خارج شد، سايت آغاز نوی جوان با تیپی به روز، نمیتوانستم بفهمم کیه؟
سایت آغاز نو موبایلم را از داخل کیفم خارج کردم و شماره سایت آغاز نو را گرفتم، با دومین بوق صدای شادش پیچید تو گوشم: -جانم سایت آغازی نو؟ - سلام، بیداری ؟ - آره گلم بیدارم، کجایی تو؟ بیام دنبالت؟نفس عمیقی کشیدم و جواب دادم: -نخیر خانم، من جلو درتونم باز کن بیام تو. سایت آغاز با گفتن: عه، الان باز میکنم تماس را قطع کرد و چند لحظه بعد در با تیکی باز شد و من داخل خانه که نه داخل قصرشان شدم. حیاط با صفایی بود، سمت چپ و راست پر بود از گل و درخت و یک راه باریک سنگ فرش شده میرسید به چندتا پله ی بزرگ. قدمهایم را مرتب کردم و به سمت پله ها رفتم که صدای سایت آغاز نو جدید از سمت چپ توجهم را جلب کرد، برگشتم، کلهاش از پنجرهای که پوشیده به سایت آغاز نو صفحه اصلی بود بیرون آمده بود و نیشش تا آخر باز بود.
سایت آغاز نو صفحه اصلی خوب بود؟
یک کلبه ی سنگی زیبا که کلش را برگ و گل پوشانده بود و اگر دقت نمیکردی اصلا متوجه نمیشدی! به سمت کلبه رفتم که در باز شد و سایت آغاز جلوی در ظاهر شد، تاب شلوارک زرد رنگی تنش بود و موهای مشکیاش روی شانههایش رها بود و آرایش کمی داشت... تا به خودم بیایم محکم بغلم کرد: -چطوری رفیق؟ سایت آغاز نو صفحه اصلی خوب بود؟ ازش جدا شدم و در حالی که موشکافانه نگاهش میکردم جواب دادم: -خوبم اما انکار تو بهتری! به داخل راهنماییام کرد و در همان حال پرسید: -چطور؟ در حالی که روی کاناپه ی سفید زرشکی مینشستم پرسیدم: -اون سايت آغاز نو کی بود صبح زود از خونتون رفت بیرون!
نیشش تا آخر باز شد و روبرویم نشست، پایش را روی پایِ دیگرش انداخت و گفت: - دیدی چه جیگری بود سایت آغازی نو، دیروز تو سایت آغاز نو جدید باهاش آشنا شدم، خیلی خوشگله لامصب، اصلا یه چیزه دیگست! سرم را به نشانه ی تاسف تکان دادم و گفتم: -تو آدم بشو نیستی فرا؟دیروز باهاش آشنا شدی شب باهاش گذروندی؟ اگه یه بلایی سرت میآورد چی؟ خندید: -بی خیال بابا سایت آغازی نو که چی؟ اتفاقا خیلیم خوش گذشت.