رو جمع کردم وبعد از کمی تامل گفتم: بله، اونم خیلی! اژین از جاش برخاست گفت: خب پس بریم. و سپس هر دو، سوار ماشین شدیم. سایت های همسریابی مجاز تو خیابونها میگشت و الکی ویراژ میداد. ولی برای من خوب شده بود تمام مناطق تهران رو دیدم. بعد از پنج ساعت، وقتی ساعت شد سه بعد از ظهر، سایتهای همسریابی مجاز رو به من پرسید: گشنهت نیست؟
- خیرت بده خوب شد پرسیدی. اژین تکخنده جذابی کرد و بعد از توقف جلوی مغازه فست فودی با دو جعبه پیتزا برگشت که دوست داشتم بپرم ماچش کنم! چه ذوقیم کردی تو؟ خندیدم: خب پیتزا دوست دارم. سایت های همسریابی مجاز در ایران بعد دادن پیتزا به دستم نگام کرد و چیزی نگفت. در آرامش غذامون رو خوردیم و باز هم الکی چرخ زدیم توی سطح شهر ولی یک ساعت بعدش سایت همسریابی مجاز در ایران ماشین رو تو سایتهای همسریابی مجاز پارک کرد و رو به من گفت: پیاده شو! به همراهش پیاده شدم و با رفتن به طبقه دوم، دیدم توی پاساژ لباس هستیم. اینجا چیکار میکنیم؟ خب اومدیم خرید دیگه! و بعد دست من رو کشید و سمت ویترین برد. اون چطوره؟ کدوم؟ همون که رنگش قرمزه و طرح داره.
- هرچقدر به ویترین نگاه کردم من یه شال طرحدار صورتی دیدم! سایت های همسریابی مجاز اون رو میگی؟ آره دیگه. دوباره به شال نگاه کردم و با حس تاسف به سایت همسریابی مجاز در ایران گفتم: سایتهای همسریابی مجاز اون صورتیه! چه فرقی داره، از خانواده قرمزه! هرچقدر نگاش میکردم از رو بره و بگه آره صورتیه، هی میگفت نخیر قرمزه. دست من رو کشید و داخل مغازه برد و رو به فروشنده گفت: سلام از اسامی سایتهای مجاز همسریابی قرمزتون اگه میشه بدید ببینیم. بیچاره فروشنده هم کپ کرد و با لبخند گفت: ولی تو ویترین که شال قرمز نداریم!
سایت های همسریابی مجاز در ایران خواست حرفی بزنه
سایت های همسریابی مجاز در ایران خواست حرفی بزنه که زودتر ازش گفتم: همون، صورتی مد نظره! سایت همسریابی مجاز در گرگان بیچاره با اجبار لبخندی زد و تمام رنگبندی شال رو جلوی ما گذاشت ولی باز هم شال اصلا رنگ قرمز نداشت و اگه هم داشت حتما تموم شده بود. سایت همسریابی مجاز در ایران رنگ فسفری و آبی و همون صورتی رو انتخاب کرد و گفت که سرم کنم. یکییکی سرم کردم رنگ فسفری رو پسند کردم و سایت های همسریابی مجاز سراغ روسریها رفت. دوتا هم روسری گرفتم و از مغازه بیرون اومدیم. اسامی سایتهای مجاز همسریابی خریدیم و نمیدونم چرا سایتهای همسریابی مجاز روی کیف و کفش اینقدر وسواس به خرج میداد و من رو از این مغازه به اون مغازه میکشوند.
سایت همسریابی مجاز در گرگان میگفت که خیلی بیشتر بگیره
آخر سر بعد خرید چند تکه طلا که به نظر من زیادی بود، ولی سایت همسریابی مجاز در گرگان میگفت که خیلی بیشتر بگیره چون رسمشونه و مادرش حسابی سفارش کرده سوار ماشین شدیم و سمت خونه رفتیم. با باز کردن در شوکه شدم و به سایت های همسریابی مجاز در ایران نگاه کردم. این خونه رو کی تمیز کرده؟ کیسههایی که توی دستش بود رو یه گوشه رها کرد و گفت: به سایت همسریابی مجاز تبیان گفته بودم بیاد تمیز کنه.