و گفتم: چطوری مامان خوب من؟ زهرمار اینم دستت درد نکنته؟ اصلا مامان بودن بهت میاد. زن برای صیغه موقت رو به من ابرو بالا انداخت و چشمکی زد و گفت: کجاست اون مردی که بیاد این رو بگیره بعدم مامان بشه؟ من و شقایق خندیدیم که سایتهای صیغه یابی با تاسف نگاهمون کرد. کانال ازدواج موقت با عکس سمت آشپ زخونه رفت و گفت: فکر کردم خونه نامزدتی و میخواستم آدرس بگیرم ازت که دیدم پیام دادی بیام خونتون، پس چرا نرفتی؟ سایتهای صیغه یابی زیاد راحت نیستم اونجا خب، اژین میاد اینجا پیشم میمونه دیگه.
کانال ازدواج موقت با عکس با کاسه سوپ سمتم اومد
شقایق با خوشحالی پرسید: کی میاد نامزدت؟ با خنده جواب دادم: شب میاد خونه. کانال ازدواج موقت با عکس با کاسه سوپ سمتم اومد و گفت: این سوپ رو بخور که ویتامین بدن میره بالا. با لبخند و نگاه قدرانی بهش کاسه رو برداشتم و با قاشق شروع کردم به مزه کردن: سایتهای صیغه یابی حس چشاییم رو از دست ندادم و مزهها رو فعلا میفهمم، خوشمزهست دست خوش. نوش جونت با آرامش غذام رو خوردم و وقتی کاسهم خالی شد همسریابی هلو با عکس ظرف رو جمع کرد و گفت: کانال ازدواج موقت با عکس میگم حالش رو داری بریم بیرون؟ پاهام رو با خستگی دراز کردم و با حالت زار گفتم: امروز نه.
زن برای صیغه موقت میشینیم
- شقایق پکر شد و پرسید: چرا اونوقت؟ شقایق نای راه رفتن ندارم. خب کی گفت راه میریم آخه؟ میریم زن برای صیغه موقت میشینیم، برمیگردیم. لبخندی زدم وگفتم: این رو هستم. و سپس از روی مبل بلند شدم و حاضر شدم. به همراه دخترا از خونه بیرون رفتیم و سوار پراید همسریابی هلو با عکس شدیم. به سینما رسیدیم و سایتهای صیغه یابی بلیطها رو گرفت و بعد از کمی انتظار وارد شدیم.
- روی صندلی نشستیم و سرم رو روی صندلی گذاشتم و بیست دقیقهای گذشته بود که یهو صدای آشنایی شنیدم: آهو؟ با استرس و ترس سمتش چرخیدم که قیافهش رو در هالهای از نور کم تشخیص دادم. تو اینجا چیکار میکنی سر برگردوندم تا شقایق و همسریابی هلو با عکس رو ببینم که دیدم نیستن. میخوام باهات حرف بزنم. ولی من باهات حرفی ندارم. و خواستم بلند شم که دستم رو کشید: کانال ازدواج موقت با عکس چرا بچه بازی در میاری آخه؟ نیم ساعت فقط وقتت رو میگیرم. دوباره با حرص بلند شدم که پسری از پشت با داد گفت: خانم بشین دیگه، اهَ!
- مجبور شدم دوباره بشینم که همسریابی هلو با عکس دم گوشم گفت: بلند شو بریم کارت دارم. با اخم سمتش نگاه کردم و دست چپم رو بالا آوردم و حلقهم رو نشونش دادم که زهرخندی زد: میدونم نامزد کردی سرکار خانم، بلند شو نمیخوام که بخورمت. باز همون پسر پشت سری دوباره با حرص گفت: چتونه شما، برید بیرون حرف بزنید دیگه اهَ! زن برای صیغه موقت با حرص گفت: اهَ داری برو دستشویی، اینجا که جاش نیست.
- سپس دست من رو کشید و بیرون برد. هی چشم میگردوندم تا سایتهای صیغه یابی و شقایق رو ببینم و حسابشون رو برسم، ولی ازشون خبری نبود. پشت سر سالار، از در خارج شدم و سالار اونقدر التماس کرد که سوار ماشینش شدم. ولی استرس داشتم و میترسیدم. با سوار شدن