االن فهمیده تازه خواستگاری که سایتهای دوستیابی ایرانیان دارن قرار مدار میزارن برن خونه محیا اینا...منم دیشب فهمیدم سپهر زنگ زد بهم گفت مشتی به بازوم زد وگفت: چرا دیشب یمن نگفتی؟ بازومو گرفتم تو دستم و گفتم: تو که باز رم کردی ببین وحشی بازیاتو کنار نزاری به ارتات میگم نگیرتتا از کلش دود بلند شد قبل از اینکه گیسامو دونه دونه بکنه فلنگو بستم و رفتم کنار یار نشستم کنار سایت دوستیابی ایرانیان انگلستان که صدای سایتهای دوستیابی ایرانیان باخنده بلند شد _ابجی امشب داری داداشمو خوب دق میدیا نیم نگاهی به قیافه اخموی بردیا کردم حتما داره تو ذهنش لباسمو جروارجر میکنه...از این فکر خندم گرفت که اخمش غلیظ تر شد...یا ابوالفضل منو نخوره...باخنده رو به سایت دوستیابی ایرانیان مقیم استرالیا گفتم: چرا داداش؟مگه چیکار کردم؟ ارتان با دست به بردیا اشاره کرد و گفت: نگاه کن قیافشو به البالوی له شده که رنگش کبود میشها به اون گفته بشین من جات هستم....
میترسم سکته کنه بیفته رو دستمون اخمی کردم و بااعتراض گفنمِ: ا ارتان زبونتو گاز بگیر خدانکنه ارتان خواست سایت دوستیابی ایرانیان انگلستان بگه که تمنا و محیا پریدن جلومونو تمنا با شادی گفت: بچها یه عروسی توپ افتادیم ارتان با ذوق گفت: عروسی کی عزیزم؟ سایتهای دوستیابی ایرانیان پس خنده قرمز شده بود گفت: بی جنبه خجالت بکش بااین سن و قدوقوارت مثل بچها ذوق میکنی که چی؟ ارتان درحالی که گردنشو میمالید چشم غره ای به سایت دوستیابی ایرانیان مقیم استرالیا رفت و روبه تمنا گفت: نگفتی عروسی کیه؟
سایت دوستیابی ایرانیان مقیم امریکا پاشو انداخت
تمی دهنشو باز کرد که سایت دوستیابی ایرانیان مقیم امریکا پاشو انداخت رو پاشو زودتر گفت: اگه منظورت از عروسی توپ عروسی منو هستیه که باید بگم ما هنوز تو به مرحله خواستگاری نرسیدیم از االن خودتو اماده نکن تمنا با حرص گفت: میزارید بگم یانه؟
با حرکت سر جواب مثبت دادیم که لبخند گشادی تحویلمون دادو خواست بگه که سایت دوستیابی ایرانیان انگلستان مثل قاشق نشسته پرید وسط حرفش: البته اینم بگم که عروسی منم نیست من اصن قصد ازدواج ندارم الکی اصرار نکنین تمنا از حرص کبود شده بود و ما از خنده غش کرده بودیم.... سایت دوستیابی ایرانیان مقیم آلمان محیا با خنده رو به جمع گفت: عروسی منه خودتونو کاندید نکنین نوبت منه تمنا با اخم نشست کنار ارتان و گفت: خفه بشین سایت دوستیابی ایرانیان مقیم استرالیا عوضیا...میمردین بزارین من بگم؟ ارتان بالبخند گفت: تو چرا انقد ذوق داری خانومم اخمای تمنا باز شد و با ذوق گفت: عروسی ابجیمها ذوق نداشته باشم؟ زیر چشمی نگاهی به سایتهای دوستیابی ایرانیان که بالبخند نگاش میکرد کردو گفت: بعد از عمری یه نفر خز مخشو گاز گرفته میخواد اینو بگیره باید رو هوا بزنیمش نپره باتموم شدن حرفش زدیم زیر خنده که محیا باحرص و خنده گفت: اینجوریه تمنا خانوم؟
بعدا کارت دارم عزیزم با لبخند بلند شدم و رفتم جلوی محیا و گفتم: مبارکه عزیز دلم دستامو از هم باز کردم که خودشو انداخت تو بغلم دستامو سایت دوستیابی ایرانیان مقیم آلمان حلقه کردم مه با بغض گفت: باورم نمیشه هستی خندیدم و گفتم: منم باورم نمیشه خودشو از بغلم کشید بیرونو با اشک تو چشاش گفت: چیو؟ من
سایت دوستیابی ایرانیان خارج از کشور باشه
اینکه پسر دایی من انقد احمق باشه بخواد تورو بگیره صدای خنده بچها بلند شد که محیا زد به بازوم و گفت: از سایت دوستیابی ایرانیان خارج از کشور باشه از سرشم زیادم با خنده سرتکون دادم و حرفی نزدم....تمنا اومد کنارمون و جوری که فقط خودمون سه نفر بشنویم