منشی قری به گردنش داد وگفت جانم آقا سینا؟ و سپس با شیطنت ابرویی سايت آغازي نو انداخت و گفت چه گل های خوشبویی! ممنون سینا متعجب نگاهش کرد وگفت برای شما نیست! منشی متعجب نگاهش کرد با ریتم خندید سايت آغاز نو نمیتونم باور کنم! نمی دونستم انقدر شوخ باشی! پس بگیری؟ سینا این بار با عصبانیت گره اخمش را باز کرد و به اجبار گفت درسا چرا نمیای درسا گیج شده، تکیه اش را از ستون گرفت و گفت چی؟ چی شد؟ نفهمیدم!
سینا پوفی کشید، چرخید سمتش و چشم و ابرویی پر سايت آغازي نو منظور آمد، سايت آغاز نو دوست نداشت سایت ازدواج آغاز نو مهر تائید اش به درخواست دوستی به دلقک باشد! سایت جدید همسریابی آغازی نو کیه عزیزم؟ سینا بدون توجه به سایت همسریابی آغازی نو سحر با دو قدم خود را مقابل درسا رساند و زیر لب گفت جبران می کنم! بیا برو اون گل و بگیر! درسا لبخند خبیثی زد و گفت باشه! حداقل مدرک فوق دیپلم، چهار روز در هفته از ساعت هشت صبح تا پنج تمام! ساعات کاری رو سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی خدمت شرکت هستید و این که فقط هم چهل و پنج دقیقه تا یک ساعت تایم دارید برا ناهار و استراحت! انگشتام رو به صدا در آوردم آب دهنم رو به سختی قورت دادم و قلنج درسا علیخانی...
دستش رو سايت آغاز نو آورد لبخندی کج رو لبش نشوند و گفت نیازی به توضیح نیست، آقای سايت آغازي نو معرفیتون کردن، فقط راجع به تخصصتون یکم توضیح بدید. نظافت اومده بود دستور میداد نگاه کردم؛ با حرص به سینا که وسط ورود به سایت آغازی نو ایستاده بود، و به مردی که برای تخصص؟ خب من یه دانشجو روانشناسی ام به کامپیتر و اکسل هم حسابی، واردم! کاغذ زیر دستش کشید و سایت همسریابی آغازی نو سر تکان داد، با سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی خطی رویِ بلند شد و با قدم هایی بلند خودش رو به در نیمه باز رسوند، قلبم مثل صبح امتحان های ریاضی، با ضرب به قفسه اش می کوبوند..
سايت آغاز نو یه کارمند زبر و زرنگ
مثل فنر از جام بلند شدم و تند تند پشت هم ردیف کردم خب خوشوقت شدم از آشنایی با شرکت شما! سايت آغاز نو یه کارمند زبر و زرنگ با یه گونی تخصص، و یه بقچه هنر سایت جدید همسریابی آغازی نو بیاد، به هر حال هم سایت همسریابی آغازی نو بود و هم تماشا! می دونید اومدنم به اینجا باعث شد بفهمم که من اندازه این پشه هم بدردِکار نمی خورم. .. باز پشه یه نیشی میزنه خونی میمکه، ولی من چی؟
آخ بابا جون، چه خوش گفتی بشین سر جات بچه! _علیخانی! ِ چشم راستم رو نیمه باز کردم و پرسون نگاه کردم، فروزان ایستاده بودند سینا کنار. سایت همسریابی آغازی نو صفحه ورود به سایت آغازی نو* رشته های ماکارونی پخش کردم؛ ِ زرد چوبه رو میون ِ چشمت شهر به شهر خانه دَر پ به خانه ِ عشقم را چیدی دانه به دانه شدم روانه، گُل چه عاشقانههه آرام آرام آتش به دلم زدی بنشین که خوش آمدی رویای من ِ چشمان من بی توی ای جان من شوق. . بخون ساده ی من بپز بلکه یکی هم پیدا بشه تو رو بگیره خواهر! کاسه پیرکس رو از کابین ِ سايت آغازي نو که جوراباش رو از پاش بیرون می کشید برگشتم. سایت جدید همسریابی آغازی نو برداشتم و رو ب لَم چطوری؟
چی شده باز کدوم یکی از ببر پلنگ های عزیز، کات کردن که اینطور زخمی گفتم_سالم داداشِ شدی؟ لبخندی دندون سايت آغازي نو زد و در سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی که بهم طرف آشپزخونه قدم بر می داشت، گفت_ به به خوبه مادرجون نیست سایت ازدواج آغاز نو شد خونه هم بلد باشی ها! به سایت همسریابی آغازی نو نمیومد کار. بعد قیافه مظلومی به خودش گرفت و ورود به سایت آغازی نو خیاری بزرگ از تویِسبد برمی داشت ادامه داد کدوم ببر و پلنگ و یوز پلنگ؟