رفتم داخل و چمدون سایت همسریابی دوهمدم در تلگرام رو هم برداشتم و با هم سمت ماشین رفتیم. از احسان که اخم کرده بود خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم. بین راه ترالن ساکت بود و حرفی نمیزد. سامانه همسریابی دوهمدم رو روشن کردم تا سکوت بینمون کمتر بشه. سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی ببین چقدر حالم خرابه - دلم طاقت نداره با اینکه من خودم دل تو رو شکستم - ولی به غیرِ تو به هیچ کی دل نبستم آخه من از نبودن تو خیلی خسته ام رو شاهد می گیرم عاشقت هستم تو که این جوری نبودی بی انصاف
سامانه همسریابی دوهمدم غرورتو بشکن و برگرد بیا ببین چقدر حالم خرابه - دلم طاقت نداره با این آهنگ یاد ویدا افتادم. چه روزایی که براش گریه کردم و االن خاطراتش برام کم رنگ شده؛ اما نمیتونم به خودم دروغ بگم! هنوز هم بینهایت دوستش دارم! میدونه سامانه همسریابی دوهمدم در چه حالیه و پیش کیه، چهقدر دلم براش تنگ شده؛ برای صدای نازش وقتایی که اسمم رو صدا میزد. سرم رو تکون دادم تا از این افکار بیام بیرون، نگاهی به ترالن انداختم که همچنان ساکت بود. برگشت و نگاهم کردروزه سکوت گرفتی؟ -نه.
سایت همسریابی دوهمدم در تلگرام چرا چیزی نمیگی؟
سایت همسریابی دوهمدم در تلگرام چرا چیزی نمیگی؟ -خوب چی بگم؟ -هر چی؛ ولی ساکت نباش! -میگم چرا سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی باهامون اونجوری رفتار کرد؟
نمیدونم. منم ازش پرسیدم؛ اما چیزی نگفت -باشه؛ راستی میتونین برای من یه کار خوب پیدا کنین؟ -کار برای چی میخوای؟ هر چی الزم داشتی تو خونه هست دیگه! -نه موضوع این نیست، تو خونه حوصلهام سر میره. برای همین میخوام کار پیدا کنم تا سرگرم بشم. -خوب اگه اینجوریه فردا با هم میریم شرکت تا یه کاری برات پیدا کنم. هم پیش خودم باشی هم سرگرم بشی! -وای راست میگی؟! -اهوم. -خیلی ممنونم، خوشحالم کردی! لبخندی زدم و چیزی نگفتم. نزدیکهای شیراز بودیم که سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج خوابش برد. به حالت تو خواب نگاه کردم. این سامانه همسریابی دوهمدم چی داره که اینجوری فکر و ذهنم رو مشغول خودش کرده؟ وقتی به چشماش نگاه میکنم حس نابی پیدا میکنم و یه جورایی آرامش به وجودم تزریق میشه. رسیدم جلوی در و بوق زدم. سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی در رو باز کرد و ماشین رو توی حیاط بردم. سامانه همسریابی دوهمدم جدید هم بیدارشد و با گیجی از ماشین پیاده شد. نزدیک بود بیفته که دستش رو گرفتم. باهم به سمت داخل خونه رفتیم. فرزانه درو باز کرد و بغل ترالن پرید. فرزانه: کجا بودی دختر؟!
سامانه همسریابی دوهمدم جدید بودم دیگه
دلم برات یه ذره شده بود! سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج هم گیج نگاهش کرد و گفت: -خب سامانه همسریابی دوهمدم جدید بودم دیگه. سایت همسریابی دوهمدم در تلگرام حرصی نگاش کرد و گفت: -میدونم خل! برفرض مثال از رو دلتنگی گفتم که کجا بودی. -اهوم! سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی اجازه میدین بیایم تو یا تا فردا میخوای سوال بپرسی؟ -ای وای ببخشید آرشام خان! بفرمایین. لبخندی زدم و سمت اتاقم رفتم. سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج یه ماهی از رفتنمون به آبادی میگذره و توی این مدت من پیش آرشام به عنوان منشی مخصوص خودش کار میکنم. یه دختری اونجا کار میکنه؛ وای خیلی افادهای و پرروئه! آرایش غلیظی هم میکنه. خیلی ازش بدم میاد و هر وقت این رو به آرشام میگم میخنده و میگه همچنین!
\یه دوست خوب هم پیداکردم اسمش هانیهاس و من هانی صداش میزنم. یه سامانه همسریابی دوهمدم جدید شرقی و چشم ابرو مشکی که خیلی مهربونه. با عجله لباسام رو پوشیدم و از پلهها پایین رفتم. توی آشپزخونه پریدم. سایت همسریابی دوهمدم در تلگرام داشت میز صبحانه رو آماده میکرد، رفتم و از پشت بغلش کردم. ترسید و هینی کشید: -تویی نکبت؟ ترسوندیم! -سالم عرض شد فرزانه خانم، اوال نکبت جنابعالی هستی! دوما دستای ظریف و خوشگل من که ترسیدن نداره. -سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج میگم وقتایی که تو خودت رو اینطوری تحویل نمیگرفتی کی تحویلت میگرفت؟