بعد از ان مهمانی کذایی ارزشم در نزد دوستان سروش باالتر رفت و به جایی رسید که انها هیچ کدام سامانه همسریابی تبیان هایشان رو بدون حضور من و سروش برگزار نمیکردند. سروش هیچ گاه از مناظره ای بین من و یگانه که بعد ها فهمیدم یکی از سایت همسریابی تبیان همدم صمیمی پری بود باخبر نشد. شاید زنهای حاضر در مجلس هم هیچ گاه صحبت هایشان رو به همسرانشان و یا همراهانشان نگفتند و اگر هم گفتند همسرانشان رازدار خوبی بودند چون هیچ گاه سایت همسریابی تبیان تهران خبر به گوش سروش نرسید. سایت همسریابی تبیان اصفهان هیچ وقت نفهمید که من چطور با چنگ و دندان ان شب از عالقه ام به او همایت کردم و خواستم عشقمان رو بزرگتر ومهمتر از مادیات جلوه بدهم. همان بهتر که هیچ گاه این را نفهمید. سامانه همسریابی تبیان از مرخصی ام که به دانشگاه رفتم عکس و العمل دیگران از دیدن حلقه در دستم و صورت اصالح شده ام به قدری جالب و خنده دار بود که تا مدتها نقل میان من و بنفشه و بهار بود. حتی زمانی که پیروز متوجه چهره تغییر کرده و حلقه در دستم شد
سایت همسریابی تبیان تهران حس میکردم
به قدری جا خورد که هر سایت همسریابی تبیان تهران حس میکردم رو به بیهوشی است و بنفشه هم برای اینکه حرص او را بیشتر در بیاورد با بی رحمی تمام شروع کرد به تعریف کردن از مال و اموال سروش و از نجابت و خوبی سایت همسریابی تبیان اصفهان گفتن به دخترها. که البته با صدای بلندی این حرفها رو میزد به طوری که بقیه بچه ها هم بشنوند.
هر چند که در خالل صحبت های او کالس در سکوتی عمیق فرو رفته بود. با اینکه از تعاریفش خنده ام گرفته بود اما دوست نداشتم موضوع رو اونقدر بزرگ جلوه بدهد. از هر چیزی بیشتر او در صد عالقه سروش رو به من بزرگ جلوه میداد و با داستانی ساختگی گفت که سروش برای خواستار شدن من بارها با خانواده اش به سامانه همسریابی تبیان امده و به اصطالح پاشنه در خانه مان رو از جا کنده. در دلم افسوس میخوردم که ای کاش صحبت های بنفشه حقیقیت داشت و سروش به همراه خانواده اش به خواستگاری ام امده بودند. دیگر بچه ها از وضع مادی ما خبر نداشتند و یا الاقل نمیدانستند که به عنوان مستخدم در منزل یکی از تیلییاردهای تهران زندگی میکنیم.
سامانه همسریابی تبیانی این موضوع باعث شده بود
سامانه همسریابی تبیانی این موضوع باعث شده بود که بعضی از بچه ها به راحتی از کنار حرفهای بنفشه بگذرند اما برخی دیگر که کم و بی اطالع داشتند که وضع مادی ما خوب نیست با تعجب نگاهم میکردند و در این بین تنها کسی که میدانست وضع مادی ما افتزاح بوده سایت همسریابی تبیان همدم تا قبل از مستقل شدنمان بنفشه بود.
زمانی که بنفشه سایت همسریابی تبیان اصفهان داشت که سروش خانه ای را به نامم کرده و مکان ان را گفت همه بچه ها برایش دست زدند و من رو به خنده انداختند. اکثریت بچه ها به من تبریک گفتند و عده ای هم خواستند که ان ها را حتماً با سروش اشنا کنم چون در نظرشان جالب بود که دختری به سنگدلی من چطور با پسری با این وضع مادی عالی ازدواج کرده. انها میگفتند که پاییز تو همانی هستی که از پولدارها و سایت همسریابی تبیان تهران متنفر بودی؟ سایت همسریابی تبیان همدم همونی بودی که به هیچ وجه به عالیق پسرها اهمیت قائل نمیشدی؟ پس چطور شده بود که سامانه همسریابی تبیانی به همچین کسی دل دادی؟ سوالهای ان ها رو تنها با لبخند پاسخ میدادم و بنفشه بود که هر بار زبان من میشد و میگفت که سروش بی همتاست و میدانستم که این حرفها رو از قصد میزند تا پیروز و سامانه همسریابی تبیان رو ازار دهد. و تنها کسانی که رد این بین به من تبریک نگفتند همان دو نفر بودند و من وقتی اصرار بیش از حد بنفشه رو برای توضیح دادن این جریان دیدم با شیطنت رو به بچه ها نامزدی اش رو با سایت همسریابی تبیان همدم که مهندس عمران بود رو گفتم به طوری این بار بچه ها به کلی سورپرایز شدند و از ما خواستند که بی چون و چرا مهمانشان کنیم و باز هم سیل تبریکات بود که به سوی بنفشه روانه شده بود و در این بین تنها کسی که به او تبریک نگفت به عالوه پیروز و پیمان کیانوش بود. البته سایت همسریابی تبیان اصفهان به من هم تبریک انچنانی نگفته بود و تنها سرش رو برایم تکان داده بود. بنفشه با دیدن رفتار او به قدری توی ذوقش خورده بود که با شیطنت از سامانه همسریابی تبیانی تعریف میکرد و دیگران رو به خنده می انداخت