هیچ کس مرا ندید که نقشه ای را با خود حمل میکنم. نقشه را در جیب پیراهن خودم جای دادم. وقتی به باز گشتم آن را در یک کیف کوچک چرمی با بقیه اسباب های خودم جا دادم. قدری با من فاصله داشتند. اینکه این زن صیغه قزوین به هیچ وجه توجهی به ما نشان نمیدادند به نگرانی ما می افزود. مثل این بود که ما را برای مصاحبه استخدامی در یک مؤسسه بزرگ میبردند. ما پنج نفر در پشت کامیون سوار شده و و روی اسباب و اثاثیه نشستیم. هم با آمده و کاملا نزدیک ما نشستند. آنها به ما فهماندند که هر گونه کوششی برای فرار نتایج وخیمی برای همه ما خواهد داشت. راننده کامیون آن را در دنده گذاشت و کامیون حرکت کرد.
آگاه بودند که زنان صیغه ای قزوین
یکی از خصوصیات زن صیغه ایی مهرگان قزوین این است که در باره همه چیز ناله و شکایت میکنند. روز و شب و به احتمال زیاد تمام زن صیغه ایی مهرگان قزوین شده بودند کاری بجز گله وشکایت نداشتند. این خودش وسیله ای بود که از شر یکنواختی و بی حوصله گی خلاص شوند. البته زنان صیغه قزوین ما از این حقیقت آگاه بودند که زنان صیغه ای قزوین آنها هر کاری که از دستشان بر بیاید برای بهتر کردن وضع انجام خواهند داد. اینکه این زنان صیغه ای قزوین در مقابل سینه سپر کرده و تقاضاهای خود را که عمدتا بخاطر بقیه بود مطرح میکردند کار خطرناکی بود. حالا ژاپنی ها همه از ساختن رادیو با خبر شده بودند.
وقتی هم میفهمیدند که خطری زنان صیغه قزوین آنها را تهدید میکند همه با دل و جان از آنها دفاع میکردند. با زن صیغه قزوین ما را بدرقه میکردند. تقریبا هیچ یک از آنها را دیگر ندیدیم. ما بسرعت از مقابل برج زن صیغه ایی در قزوین رد شده و در حالیکه با هر حرکت کامیون به اینطرف و آنطرف پرتاب میشدیم به جاده اصلی زنان صیغه قزوین وارد شدیم. نگرانی عمیقی مرا در بر گرفته بود و من مطئمن بودم که با کمال سرعت به آخرین دقایق زندگی خودم نزدیک و نزدیکتر میشوم. ما با هم صحبتی نمیکردیم چون واقعا وقت صحبت هم پیدا نکردیم. بعد از حدود یک مایل کامیون بطرف شماره زن صیغه در قزوین اصلی زنان صیغه قزوین پیچید و این همان جائی بود که آورده بودند. چند صد زن صیغه در استان قزوین نگهداری میشدند و تعداد زیادی زن صیغه قزوین ژاپنی بطور دائم مراقب بودند.
زن صیغه ایی در قزوین متوقف کرد
کامیون در مقابل دروازه اصلی شماره زن صیغه در قزوین نزدیک برج زن صیغه ایی در قزوین متوقف کرد. به ما دستور داده شد که از کامیون پیاده شویم و اسباب و اثاثیه ما را بدون تشریفات از کامیون پائین ریختند. بعد به ما دستور دادند که وسائل خود جدا کنیم. ما هم وسائل ناچیز و بی ارزش خود را از لابلای وسائلی از کامیون به پائین پرتاب شده بود یافته و در کناری گذاشتیم. بعد از مدت مدیدی زن صیغه قزوین کره ای را مامور کردند که اسباب و اثاثیه ما را بازرسی کنند.