زن صیغه ایی مشهد برای یک ذره تفریح دلشان غنج میزند
به همین دلیل ما در یک جا نمی مانیم و مرتب جا عوض می کنیم. خوب حالا بگویید ببینم که در این جا چه می گذرد؟ آیا مهمانان مهم و اشرافی زیاد داشته اید؟
خواجه بیلو گفت: آه... خیلی زیاد. حالا که فصل شکار بپایان رسیده است زن صیغه ای از کاخ ها و قلعه های خود به اینجا می آیند. ولی مشکل این است که در اینجا کاری و تفریحی نیست و حوصله اشان سر می رود. مردم که تمام مدت نمی توانند فقط بخورند و بیاشامند. زن صیغه ایی مشهد برای یک ذره تفریح دلشان غنج میزند. این طور که زن صیغه ای ایفون می بینم شما همه هنرمندان لازم برای نمایش را به همراه دارید. به هر حال این جا خانه خودتان است.
ستمگر جواب داد:پس لطفا به ما هفت یا هشت اطاق خوب بدهید. سه چهار مرغ و خروس چاق و چله هم برای ما کباب کنید و از آن زیرزمین مشهور خودتان هم یک دوجین شراب ناب و کهنه برای ما بیاورید. من قبلا از آن شراب ها نوشیده ام و مطمئنم که شما می دانید منظور من کدام است. در ضمن اگر خبر ورود ما را با گروه کامل و جدید در شهر پخش کنید باعث امتنان ما خواهد شد.
در حالی که این مذاکره ادامه داشت بقیه اعضای گروه از دلیجان پیاده شده و بوسیله چندین مستخدم به اطاق های خودشان راهنمایی شدند. اطاقی که به داده شده بود کمی با بقیه اطاق ها فاصله داشت. اطاق های نزدیک به اطاق زن صیغه ایی در مازندران قبلا اشغال شده بود. این مسئله ای ایجاد نمی کرد چون در نظر عموم هنرپیشه دوره گرد فرقی با کولی نداشت و گاهی باعث مشکلاتی می شد. زن صیغه ای در اسلامشهر حرفی نداشت که در اطاق با سرافینا یا گیس سفید یا هردو شریک شود ولی یک اطاق برای خودش خیلی بنظرش جالب می آمد. دور بودن از بقیه هم به معنای خصوصی بودن هر چه بیشتر برای زن صیغه ای بوشهر بود. در یک فاصله زمانی کوتاه تمام شهر از ورود گروه تئاتری هرود با خبر شدند.
جوانان سبیل های زن صیغه ای در کرمان را تاب داده
جوانان ثروتمند و صاحب نام در هتل رفت و آمدشان شروع شد و در حالی که از شراب های ناب خواجه بیلو استفاده می کردند از او در باره این هنرپیشگان سؤالات زیادی مطرح می کردند. در حالی که اکثر سؤالات مربوط به اعضای جوان و مؤنث گروه می شد این جوانان سبیل های زن صیغه ای در کرمان را تاب داده و خود را فاتح قلوب این زیبا رویان مجسم می کردند. این نمایش مضحک باعث می شد که خواجه بیلو نتواند از خنده خود داری کند. جواب های پر راز و رمز او به این جوانان به کنجکاوی و اشتیاق زن صیغه ای می افزود. وقتی زن صیغه ای ایفون تنها شد اول از همه لباس های خود را از چمدان در آورده و آن ها را در کمد اطاقش خیلی مرتب چید. بعد از گرفتن یک حمام طولانی در حمام با شکوه اطاقش موهای خود را باز کرد و با دقت آن ها را شانه کرد.
سپس موهایش را دسته کرده و با یک روبان آبی کمرنگ بافت. این رنگ به چهره سفید زن صیغه ایی در مازندران و گونه های گلگونش بسیار می آمد. سپس لباس نقره ای با تزیینات آبی رنگش را پوشید و با لبخندی زن صیغه ای در کرمان را نگاه کرد. زن صیغه ای در اسلامشهر اطمینان داشت که دو چشم سیاهی که همیشه مواظب زن صیغه ای بوشهر بود از دیدن او بسیار مشعوف خواهد شد. از پنجره اطاقش او یک کوچه باریک خلوت را می دید که یک دیوار هتل به آن ختم می شد. در طرف دیگر کوچه باغ بزرگ با شکوهی بود که درختانش سر بفلک کشیده بودند. یک ساختمان قدیمی قصر مانند در وسط این باغ بود. دو جوان نجیب زاده دست در دست به آرامی در باغ در خیابانی که به قصر منتهی می شد قدم می زدند. هردو جوان و خوش تیپ بودند و غرق در گفتگوی خودشان بوده و به اطراف توجه نداشتند. از حرکات زن صیغه ای پیدا بود که زن صیغه ایی مشهد با وجود دوستی از یک طبقه اشرافی نیستند چون جوانی که مسن تر بود با احترام کاملا مشهودی نسبت به مرد جوانتر رفتار می کرد.