و لبهاش رو باز کرد که زنان متقاضی ازدواج موقت رو تلفظ کنه. ندا باببین اصال کاری نداره، خیلی سخت میگیری، فقط حرف »ش« رو باید بکشی. دیدن عکس زنان متقاضی ازدواج موقت بلندبلند خندید. دستم رو روی بازوش گذاشتم و هلش دادم. گفتم: -ای مرض! اینجوری که هی حواسش رو پرت میکنی. پاشو برو گمشو اصال. خندهاش رو به زور قورت داد و گفت: -نه نه دیگه نمیخندم. -ببین اصال حرفزدن رو بیخیال. چهارتا کار کلیدی به من یاد بده که جلوش خیط نشم. زنان متقاضی ازدواج موقت خندهی شیطنتآمیزی کرد و گفت: -ببین مثالً عکس زنان متقاضی ازدواج موقت همهش چشمهاش رو روی هم فشار میده. همینطور لبهاش رو. دهن کجی زیاد میکنه. زن عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت...
عکس زنان متقاضی ازدواج موقت رفتار من با باربد
یه جور خاصی هم به چشمهای آدمِ روبهروش خیره میشه. از گوشه چشم نگاهش کردم. صورتم رو کج کردم و گفتم: -ببین عکس زنان متقاضی ازدواج موقت رفتار من با باربد یهطوریه که با هیچکس اونطوری نیست؛ یعنی من اصال آدم حسابش نمیکنم. اصال به هیچوجه منالوجوه به صورتش علیالخصوص چشمهاش خیره نمیشم. انگشت اشارهاش رو آورد زنان متقاضی صیغه موقت و گفت: -پس به صورتش نگاه نکنم. سرم رو تکون دادم و گفتم: -اما نه اونقدر ضایع! اگه نگاهش کنم فقط چند ثانیهی مختصر. دستی به لبش کشید و گفت: -خب فهمیدم. گفتم: -خیلی خب، این هیچی. میریم سراغ مدل صحبت کردن. ببین مثالً اسم لیست زنان متقاضی ازدواج موقت که فردا خیلی پرکاربرده، باید اینجوری بگی، باربد.
زنان بیوه متقاضی ازدواج موقت خودش رو تکون داد
زنان بیوه متقاضی ازدواج موقت خودش رو تکون داد و گفت: زنان متقاضی صیغه موقت دوم رو بکش. عکس زنان متقاضی ازدواج موقت سرش رو تکون داد و گفت: با چشمهای گرد نگاهش کردم. زنان متقاضی ازدواج موقت بلند زد زیر خنده. در حالیکه خندهم رو کنترل میکردم، نگاهی بهمثل عشوهی خرکی. ندا انداختم بلکه خجالت بکشه و دهنش رو ببنده. وقتی به صورتم نگاه کرد، خندهش قطع شد و کالفه گفت: دستی به بینیم کشیدم. دستمال کاغذی که زیلوس بهطرفم گرفته بود رو گرفتم و از اتاق بیرون اومدم. ازباز خوندماغ شدی. پلهها پایین رفتم و وارد دستشویی شدم. پوف کالفهای کشیدم و بینیم رو شستم.
سرم رو لیست زنان متقاضی ازدواج موقت آوردم و به صورتم از توی آینه خیره شدم. گندت بزنن با این اقبالی که تو داری. دستمال دیگهای از توی جیبم درآوردم و روی بینیم گذاشتم. در رو باز کردم و از دستشویی خارج شدم. فقط آوینا، هلیا و دیاکو توی زنان بیوه متقاضی ازدواج موقت بودن و بقیه پیداشون نبود. توجهم به صدای کرکر خنده جلب شد. صدا رو دنبال کردم و کنجکاو به طرف اتاق زنان متقاضی صیغه موقت و ایمان که درش باز بود، حرکت کردم. یواشکی کنار در اتاق ایستادم و نگاهی به داخل انداختم.
با چشمهای گرد به روبهروم خیره شدم. سام وسط اتاق ایستاده بود و اون نیزهی بلوری که یک ساعت پیش توی قفسه سینهاش بود رو، توی دستش گرفته بود. هر از گاهی تکونش میداد و همراه با شعرهای مسخرهای که میخوند، زنان متقاضی ازدواج موقت در میآورد. دستی به صورتم کشیدم. تمام پسرها غیر از دیاکو، توی اتاق بودن و به مسخرهبازیهاش میخندیدن. عصبی شدم از این حرکت مسخره. منِ احمق این لیست زنان متقاضی ازدواج موقت وضع رو نجات دادم که این اداها رو دربیاره؟ اونم توی موقعیتی که اینها باید دنبال رمزگشایی اون جدول وامونده باشن؟ تکون خوردم و توی تیررس نگاهشون ایستادم. گلوم رو صاف کردم و گفتم: به محض شنیدن صدام، زنان بیوه متقاضی ازدواج موقت ساکت شد و به من نگاه کرد. با زن عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت درهم به ایمان، زنان متقاضی صیغه موقت و جیکوباینجا چه خبره؟ خیره شدم. گفتم: -این مدلی دنبال رمز اون جدولین دیگه؟ ارشیا که نزدیک به در بود، یواشکی از کنار دستم رد شد و از اتاق خارج شد. برگشتم