صیغه ایرانیان تلگرام کنارم قرار گرفت
با حرف صیغه ای به خودم آمدم و به سمت پله ها رفتم، صیغه ایرانیان تلگرام کنارم قرار گرفت و باهم به سمت بالا رفتیم. یک پذیرایی بزرگ هم آنجا بود و از سمت راست باز پله میخورد بالا که اتاق فرانک آنجا بود. خیلی زیبا و بزرگ بود، یک تخت دونفره ی سفید صورتی و صیغه اینستا هم رنگ و کاغذ دیواریهای زیبا و چندتا عکس بزرگ از خود فرانک، اولین بارم بود که به خانه و اتاق صیغه ای می آمدم و چشم نواز بود، برای ثانیهای به حالش غبطه خوردم! با قرار گرفتن صیغه ای تهران رنگی جلویم از فکر و خیال خارج شدم.
صیغه اینستا عقب عقب رفت
مانتو را از دست صیغه ایرانیان تلگرام گرفتم که گفت: -اینو بپوش مطمعنم بهت میاد! ابروی چپم را بالا دادم و مانتوی خودم را از تنم خارج کردم و مانتوی قرمز را تن کردم، صیغه ایرانیان تلگرام دستم را کشید و جلوی آیینه قدی نگهم داشت. مانتو عجیب به تنم نشسته بود، لبخند رضایت صیغه ای را از آیینه دیدم و لبخندی هرچند کوچک هم روی لبهای خودم نشست. صیغه اینستا عقب عقب رفت و چنتا لباس و یک حوله از کمدش برداشت و باز آمد طرفم، به سمتم گرفتشان و گفت: -بیا باور کن همشون نو هستن، حتی این حوله، برو یه دوش بگیر بیا، سبک میشی! مخالفتی نکردم.
صیغه ای قم اونجاست
لبخندی بهش زدم که با دستش به در سمت چپ اتاقش اشاره کرد و گفت: صیغه ای قم اونجاست، کارت تموم شد صدام کن، من میرم تو سالن. باشهای کوتاه زمزمه کردم که با لبخند اتاق را ترک کرد، مانتو را از تنم کندم و با برداشتن حوله و لباسها به سمت صیغه ای قم رفتم سشوار کشیدن موهایم که تمام شد روی تخت نشستم و لباسهای خودم را جمع کردم و بلند شدم که صیغه ای وارد اتاق شد. - خب، چه لباسها بهت میاد. لبخندی بهش زدم و گفتم: -ممنون، فقط یه کیسه ای چیزی بده لباسهای خودمو بذارم بعدا میشورمشون.
با اخم به سمتم آمد و صیغه ایرانیان خانم یگانه را از دستم گرفت و گفت: -بده ببینم، خب میندازمش تو ماشین چه کاریه! خواستم مخالفت کنم که اخمش شدیدتر شد و گفت: -برو بشین الان میام. رفت و برگشتش چند مین بیشتر طول نکشید، کمی نرم کننده به دست و صورتم زدم و دوباره رو تخت نشستم که صیغه ایرانیان تلگرام هم کنارم نشست و گفت: -خب الان چی کار کنیم؟
نگاهم به صیغه ایلام بود
رو تخت دراز کشیدم و در حالی که نگاهم به صیغه ایلام بود گفت: -نمیدونم، کاش زودتر بعداز ظهر بشه، باور کن دل توی دلم نیست. صدای خنده ی آرامِ صیغه ای را شنیدم که بعدش گفت: -عجله نکن به اونجا هم میرسیم، گرسنت نیست؟ گرسنه بودم، صبحانه هم نخورده بودم و الان حسابی گرسنه ام بود. در جواب صیغه ایرانیان تلگرام گفتم: -چرا اتفاقا خیلی گرسنمه! آرام زد روی دستم و گفت: -خب پس پاشو حاضر شو بریم ناهار بیرون، یه هواییم یه مخمون بخوره بعد از همونجا میریم سر قرار. نفسی عمیق کشیدم و بلند شدم رو تخت نشستم که صیغه ای میخ شده روی صورتم گفت: - خوش بحالت صیغه ای مشهد، موهای صورتت بوره اصلا معلوم نیست! تک خندهای کوتاه کردم که دستش را زیر چانه ام قرار داد و با دقت انکار که اولین بار است مرا میبیند جزجز صورتم را از نظر گذراند و گفت: -میگم صیغه ای مشهد.