بعد تماس رو قطع کرد. و رزرو بلیط هواپیما ایران ایر سردرگم از اینکه چی شده، داشتم از کنجکاوی میمردم. پدرم چی شد که یه روزه نسبت به برادرزاده رفیقش سرد شد؟ نکنه رزرو بلیط هواپیما ایران ایر تور یه کاری کرده باشه؟ ولی جواب هیچکدومشون رو نمیدونستم و عصبی بودم. قیمت بلیط هواپیما ایران ایر و ساعتها گذشتند و شنبه شب شد و من هرثانیهای که میگذشت، از دلواپسی و دو دلی داشتم پس میافتادم.
انقدر رزرو بلیط هواپیمایی ایران ایر بود
مادرم خانه رو انقدر رزرو بلیط هواپیمایی ایران ایر بود که کاشیها تصویر آدم رو هم نشون میدادن. من یک مانتو طرح سنتی رزرو بلیط هواپیما ایران ایر با شلوار سفید و شال فیروزهای پوشیده بودم و هر چقدر به ساعت هشت نزدیکتر میشدیم، ضربان قلبم بیشتر اوج میگرفت؛ کف دستهایم عرق کرده بودن و کلا رزرو بلیط هواپیما ایران ایر تور نابسامان بود. صبا هم که نتونسته بود در روز خواستگاریم باشه و این موضوع هم بیشتر عصبیم کرده بود؛ رزرو بلیط هواپیمایی ایران ایر اوضاع زندگی صبا طوری بود که هرکسی جای او بود، صدبار طلاق گرفته بود؛ ولی صبا همه رو تحمل میکرد و دم نمیزد.
رزرو بلیط هواپیمای ایران ایر دیدنش همیشه شوق داشتم، چون هر چند ماه یکبار، میدیدمش و رزرو بلیط هواپیما ایران ایر موضوع مادرم رو هم میرنجوند. با خوردن زنگ در، استرسم بیشتر شد و نمیدونستم چیکار کنم! مادرم چادرش رو سرش کرد و رو به من گفت: چرا اینجا وایسادی؟
برو تو آشپزخونه. رزرو بلیط هواپیما ایران ایر تور به زور پاهام رو تکون دادم و به آشپزخونه رفتم. با باز کردن در، ابتدا رزرو بلیط هواپیمایی ایران ایر مو سفیدی وارد شد و پشت سرش هم زنی که پیراهن کردی به تن داشت و رویش هم مانتو پوشیده بود و سپس مرد قد بلندی که چهرهاش جذابیت خاصی نداشت و پشت سرش هم مردی که پوست صورتش در اثر نور خورشید کمی سوخته بود و چشمهای رنگیش آدم رو میترسوند و بعد هم زنی مانتو پوشیده و پسرکی کوچک و آخر سر هم خرید بلیط هواپیما ایران ایر تور. مردی که ابروهایش به هم پیوند خورده بود و با کت شلوار نوک مدادیاش زیادی تو چشم بود.
رزرو بلیط هواپیمای ایران ایر از اژین جذابتر باشه
ولی فکر میکنم رزرو بلیط هواپیمای ایران ایر از اژین جذابتر باشه، چون اکثرا رزرو بلیط هواپیما ایران ایر تیپ اسپرت میپوشد و کلا خوشپوش بود و اژین هم متعادل است در لباس پوشیدن؛ ولی من چرا الان دارم رزرو بلیط هواپیما ایران ایر تور را با هم مقایسه میکنم؟ نیم ساعت گذشته بود و از هردری حرف میزدن و کلا بیشترش هم به زبان کردی بود، قیمت بلیط هواپیما ایران ایر زبان کردیم خوبه و یادگرفتم، ولی نه مادرم و نه صبا هیچکدام زبان کردی رو بلد نیستن. مادرم وقتی صدایم زد، استکانها را در سینی چیدم و چایی رو ریختم و به پذیرایی رفتم؛ همه سرها به سمتم چرخید و من با دست پاچگی سلام کردم و چایی را به همه تعارف کردم