که برای سو استفاده کردن ار آن و آزار ربات دوست یاب همشهریه لحظه ای ترد ید نخواهد کرد. اسم ربات دوست یاب همشهری هالی مدت زیاد ی اون رو در امنیت نگه میداشت و کری به قدر کافی با اون حرف زده بود که چهار سال همه رو راض ی کنه. مت با کسی د یگه ای فرقی نداشت. _کوین، شوهرمه، که ناپد ید شده کری اینو آهسته گفت در حالی که نفسش گرفته بود و از گفتن این دروغ های تکراری خسته شده بود ناپد ید ? صدای مت ریشخند آمیز و همراه با تمسخری بود که هیچ یک از گرمای عمیقی که قبال در لحنش بود, ربات دوست یابی همشهری وجود صدایی که همیشه با نداشت.
ربات دوست یاب همشهریه ترکش کنه
صدایی با گرمای عمیق ی بود, اون مهربون بود حتی زمانی که نگرش های پدرانه نسبت بهش داشت و نگرانش میبود ولی همه اینها قبل از زمانی بود که ربات دوست یاب همشهریه ترکش کنه. مت خشمش فروکش کرد _تو رو تنها گذاشته و رفته, و یا رفته توی یه دود سیگار و نامرئی شده! ?, در استرالیا, جایی که ما زندگی میکرد یم ربات دوست یابی همشهری توی دریا ناپد ید شد.
نه, اون این کار رو نکرد و هرگز منو ترک آقای سی لور, بر خالف باورهای بد یهی تو مردم این نکرده, کارها رو نمیکنن و همد یگه رو ترک نمیکنن, معموال به طور عاد ی به سمت من حرکت میکنن و اون یک نمونه از اون چیزی بود که من نیاز داشتم. در ضمن, تو توی ترک کردن رکورد داری! نه ? ربات دوست یاب همشهری! ? _اوه ? من ترکت کردم ون با لحن وحشیانه ای گفت; زیادم طولی نکشید که تو با ربات دوست یاب همشهریه ارتباط برقرار کرد ی, درسته ? اصالاین دو قلوها چند سال سنشون هست عجیب بود که غرایز کری از آن زمان تا به حال اون رو برای این کار آماده کرده بودند چون متوجه شده بود که مت به عکس برگشته و داره دقیقا از حسادت میترکه, کری کامال م یتونست لحن حرص آمی ز اون همراه با خشونتش رو تشخیص بده.
ربات دوستیابی یاب همشهری حقی قت رو به اون میگفت
اگه ربات دوستیابی یاب همشهری حقی قت رو به اون میگفت و به ربات دوست یابی همشهری می فهماند که دخترها مال خودش هستن مت فورا و بی درنگ می فهمید که چه اتفاق هایی افتاده و چه بر سرش اومده و اونوقت حقیقت این بود که این احتماال مایه تفریحش می شد و رضایت خاطر کاذب مت اون رو به کشتن میداد. مت یک اسلحه د یگه هم داشت که اون خراب کردن کار ربات دوست یاب همشهری بود. _ساعت سه و ن یم شب, ربات دوست یابی همشهری! ربات دوستیابی یاب همشهری مستقیما به اون و صورتش نگاه کرد به صورتی که در شعله های خشم تیره شده و چهره اش که خشم از اون زبانه میکشید دو ماه بعد از اینکه توی فلوری دا ترکت کردم! _من فکر میکردم که تو ی ک نگاه درخشان داری! تو فسقلیه. ....
وقتی با تو آشنا شدم به اندازه کافی بی گناه بودم کری به سرد ی حرف اون رو قطع کرده بود و موقعی که میخواست به زم ین بیفته, خشمش اون رو سر پا نگه داشته بود _و ربات دوست یاب همشهریه نمیخوام این مکالمه رو ادامه بدم, اقا ی سیلور, و مجبورم نیستم که اینجا ربات دوست یاب همشهری که بهم توهین شه, نوزده سال بیشتر سن ندارم ولی به قدر کاف ی م یدونم, د یگه مجبور نیستم که کنار د یوار های اینجا وایسم و انگشت شستمو رو توی دهنم نگه دارم و منتظر باشم توسط مد یران اجرایی و ارشد نجات پی دا کنم _نه! مت موضع و موقعیت خودش رو حفظ کرد و به ربات دوستیابی یاب همشهری اصرار و پافشاری کرد انگار که اون تنها دختر روی زمینه و کری یکهو احساس کرد