میتونی چشمات و باز کنی؟ بعد از بخیه زدن پارگی عمیق دستاش و اثر آرامبخش ها، باید چند ربات دوست یابی تلگرام دلبرگرام استراحت میکرد. روی صندلی نشستم و آرنجم و روی زانوهام گذاشتم و چشمام و مالیدم. کاش با امیر و پری میرفتی خونه. نه. دلم می موند اینجا. بعد از این همه وقت زندگی، میتونستم از چشماش خیلی چیزا رو بفهمم. چیزی میخوای بگی ربات دوست يابي در تلگرام؟ هیچی. من این نگاهت و خوب میشناسم. چی شده؟ کانال دوست یابی تلگرام ربات میشه یه چند دقیقه بریم بیرون صحبت کنیم. اینجا خیلی شلوغه. بلند شدم و پشت سرش از اورژانس زدیم بیرون و روی یکی از صندلی ها نشستیم. تند تند پلک می زد و با فندکش بازی می کرد. بگو ربات دوست یابی تلگرام دلبرگرام. اصال حوصله پانتومیم بازی ندارم. همتا یه مدته می خوام یه چیزی بهت بگم ولی نمی دونم گفتنش درسته یا نه. آخه خودمم مطمئن نیستم. از چی مطمئن نیستی؟
جون به لبم کردی ؟ بگو دیگه. تو فکر می کنی چرا نوید به این حال افتاده؟ ربات دوست يابي در تلگرام... نمی دونم. منم مثل تو. کانال دوست یابی تلگرام ربات بهانه می گیره، تعصبش عجیب غریبش به تو، چه میدونم همه رفتاراش... فندک و از دستش کشیدم و گفتم: حرف بزن دیگه. چی می خوای بگی؟ با انگشتاش زد به سرم و گفت: احمق نوید تورو دوست داره. چرا مضخرف میگی؟ خب منم اون و دوست دارم. تو و نوید خانواده ی منید. آره ولی حس اون فرق میکنه. از جاش بلند شد و پشت به من ایستاد و سیگارش و روشن کرد. از وقتی انگشتر و دستت کردی، برگشته الکل. اینم از دیوونه بازیای امشبش. نمی فهمی همه اینا از حسادته؟ کانال دوست یابی تلگرام ربات نوید تورو میخواد. دنیا دور سرم می چرخید.
ربات دوست يابي در تلگرام دو سال فکر می کردم
به تمام ربات دوست يابي در تلگرام دو سال فکر می کردم که نوید کنارم بود. چه طور می تونست از دوست داشتن باشه اون همه تحقیر ها، کتک ها و فحش ها.. وقتی همیشه من و از خودش روند و دور کرد. کاری کرده بود که همیشه ازش بترسم، مقابلش سکوت کنم و الل بمونم. آخه نوید چی از دوست داشتن می فهمید، چه طور میشد از حسادت تو چشمام زل بزنه و بگه که ازم متنفره. و دیگه نمی خواد من و تو این خونه ببینه؟ تمام شب به حرفای ربات دوست یابی تلگرام دلبرگرام فکر کردم و نتونستم ثانیه ای پلک روی هم بذارم.
ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام و پشت دیو دو سر قایم کنه
ساعت نزدیک ۶ صبح بود که ترخیص نوید انجام شد. سر حال شده بود و باز هم تونست چهره ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام و پشت دیو دو سر قایم کنه. یک هفته ای از اون کانال دوست یابی تلگرام ربات لعنتی میگذشت، برگشته بودم خونه. به تنها چیزی که این روزا فکر می کردم سینا بود، تصمیم خودم و گرفته بودم و باید قبل از اینکه با نوید صحبت کنه، همه چیز و بهش میگفتم. از همون روز آشناییمون، تا به ربات دوست یابی تلگرام دلبرگرام. از تک تک دروغا تا حسی که بهش پیدا ربات دوست يابي در تلگرام و دارم. نتیجه ش رو نمی دونستم، فقط می خواستم از این عذاب وجدانی که قصد جونم و داشت خالص بشم. میخواستم همه چی بینمون واقعی باشه، نه اینکه ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام با ترس از دست دادنش زندگی کنم. حسابی دلم براش تنگ شده بود و برای دیدنش لحظه شماری می کردم.