ربات دوستیابی دلبرگرام با درماندگ ی توی اون خونه بزرگ اطراف خودش پرسه میزد تا اینکه روبی بهش پیشنهاد داد که باید کاری به غیر از فکر کردن و گیج بودن در طول روز انجام بده. مثا ل کشوهاش رو تمیز کنه، پیانوش رو برق بیندازه و صیقل بده و هر کاری که باعث میشه فکرش رو از دوری مت کمتر کنه. چونکه ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو از اینکه ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام اون رو هم مثل بدبخت کرده بود ازش شکایت کرده بود. پس کر ی شروع به کار کرد، اول از اتاق خوابش شروع کرد. همه چی زهایی که توی اتاق بود رو، روی تختش گذاشت و آنها رو به درون کشوهاش انداخت.
ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو میدونست که واقعا نیازی به این کار نبود
ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو میدونست که واقعا نیازی به این کار نبود ولی باز این کار رو انجام داد و احساس ناراحتی نمی کرد ولی وقتی که نامهای که به دست مت رسیده بود رو پیدا کرد اون موقع واقعا احساس درد و حقارت و ناراحتی م ی کرد. نامه درست در یکی از کشوها ی لباسهای مت بود. نامه ای که مت قبل از رفتنش به اون خیره شده بود و ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام هیچ فرصتی برای د یدن این نامه و درک کردن راز و مشکل اون به دست نیاورده بود. قبل از رفتنش ربات دوستیابی دلبرگرام هیچ شانسی نداشت و مت ای ن نامه رو بیرون نیاورده بود.
ربات دوستیابی بر اساس شهر را کامل تکه تکه کرد
- نامه ای که به دست مت رسیده بود ربات دوستیابی بر اساس شهر را کامل تکه تکه کرد. این نامه نوشته هاش سنگین، سیاه و به ربات دوستیابی بر اساس شهر قابل مشاهده بود و به نظر می رسید کلماتش تا آخر عمر ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام توی ذهنش هجی میشه. در حالیکه اشک توی چشمهاش جمع شده بود ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو متن نامه رو خواند؛.
- من باید تلفن م یکردم اما تو می دونی که این سبک و روش من نیست، تو نامه منو داشتی، مت، و تو م یدونی که اوضاع چطور پیش میره، ازت می خوام که باز بهم برگرد ی که یه چی زایی که بین خودمون بوده رو حل کنیم، من د یگه خشم و عصبانیت ازت نمی خوام، ربات دوستیابی بر اساس شهر فقط می خوام هر چه سری عتر که میتونی به اینجا برگرد ی ” امضای نامه از طرف یوتا امضا شده بود و عکسی هم همراه نامه وجود داشت، هرچند اگه این هم با نامه همراه بود ربات دوستیابی دلبرگرام از اون خبری نداشت. ربات دوستیابی بر اساس شهر قبال این اسم رو از ویونن هم شنیده بود تنها چیز ی که کری م یدونست این بود که مت این عکس رو نگه داشته بود. عکسی از یک زن ی خیلی زیبا با چهره ای ظریف و چشمانی پر از راز و زیبا.
- چشم هایی که به دوربین نرم خ یره شده بود. همان دستخط سیاه و زیبا که جلوی چشم های ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام خط های ش رد شده بود. دستخط سیاه و زیبایی که آخرش این رو روی نامه اش نوشته بود؛ ”برای عزی زتری نم، مت، اگه هنوز من رو فراموش نکرده باشی ربات دوستیابی دلبرگرام مدتی نشست و به اون عکس خیره شد. به چهره برآمده و دوست داشتن ی و پیچیده ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو. احساس میکرد که یوتا همون چیزی ه که خودش هرگز نم ی تونست باشه. اون به کلمات عاشقانه ای که ته نامه نوشته شده بود نگاه کرد و قلبش به آرومی تکه تکه شد. یوتا به مت تماس گرفته بود و مت بالفاصله رفته بود چونکه اون می خواست که مت باز بهش برگرده.