به این ترتیب، مرحله دوم کار ما روی رباتدوست یابی پله ها بود که آب گرفته شده بود و ما تونستیم چی زهایی که روی بخشها و پا یه ها و جاهای مختلف بود رو بیرون بیاریم، چیزهایی مثل میزها و چی ز می زای د یگه، از اون وقت تا ربات دوست یابی با gps همه چیز رو در طبقه باال جمع کرد یم، واقعا کار دردناکیه! دوقلوها هنوز به آژیر و اخطار خونه چسبیده هستن، اون ها حتی در اونجا ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو هم خوردن، اونها با گوش بزنگی روی همون جای بلند پنجره نشستن که میتونن اطراف و بقیه جاها رو هم نگاه کنن، و ما هنوز از وضعیت اضطراری خونه و ژنراتورهای اونجا داریم خونه رو گرم میکنی م، اما طبقه پایین روبی یک معجزه بود و ناهار رو روی بخاری و اجاق گازهای قد یمی تهیه کرد و اون حاال میخواد مدال و نشان اهل جای دور افتاده و دهاتی، رو همانطور که خودمم انتظار دارم به این خونه بده رباتدوست یابی
با دلسوزی به اون گفت؛ _اوه، مت! تو ربات دوست یابی با gps زیبایی داری مت با خشونت به اون نگاه کرد و حرف اون رو تصحیح کرد؛ _خونه زیبای ما ربات دوست یابی تلگرام! با اولین نشانه خشونت که مت نشان داده بود ربات دوست یابی در تلگرام آهی کش ید. آلن و ویونن با یک سینی وارد شدند و به خلوت خصوصی کری و مت که مثل طنز و جوک بود میخند یدند و ربات دوست یابی روبیکا در رختخواب مثل آلیس در سرزمین عجایب نشسته بود. هیچ چیز مثل سابق نبود. آلن و ویونن انگار که با یکد یگر خیلی صمیمی شده بودند. مت و آلن به راحتی با هم حرف میزدند و دوشیزه ترور هم همانطور که امروز صبح فرارسیده بود خیلی راحت حرف میزد. . ......... همان طور که مت و ربات دوست یابی تلگرام در مورد این مسئله بحث میکردند به محض اینکه آب به اندازه کاف ی برای دستیابی به این امکان تالقی کرد همه آنها مجبور میشدند از اینجا بیرون ربات دوست یابی با gps و باز به لندن برگردند. رباتدوست یابی
ژنراتور به طبقه ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو نرود
نگران ی مت از وضعیت سالمتی ربات دوست یابی در تلگرام و احتمال از بین رفتن گرم شدن طبقه باال بود که سیستم گرمایشی بخاری و ژنراتور به طبقه ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو نرود خوشبختانه مرسدس و اتومبیل کوچکتر ویونن کامال تم یز بودند و سیالب و طوفان به آنها صدمه ای نرسانده بود. فقط سطح آب کمی آنها رو کثی ف کرده بود که در ربات دوست یابی تلگرام مشکلی به وجود نمی آمد. هنوز هم نیاز داشتند برای رفتن به لندن منتظر بمانند تا آب پایی ن بیاید و هم میتوانستند به سمت جاده حرکت کنند صبح شده بود
ربات دوست یابی روبیکا احساس میکرد
در آفتاب مه آلود ربات دوست یابی روبیکا احساس میکرد که حالش بهتر شده و توی لباسهای گرم پیچیده شده بود. دوقلوها با چشمهای گشاد شده و هیجانزده بودند و حال خوب رباتدوست یابی
هم آنها رو به خصوصمت رو به هیجان آورده بود. ربات دوست یابی در تلگرام از میان گل هایی که االن بیشتر طبقه پایین رو پوشانده بود گذشت و از در پشتی به طرف ماشین ها رفت ویونن داشت سر رانندگی اش با آلن بحث میکرد. اون با عزمی راسخ به آلن گفت؛ _من رانندگی میکنم، آلن، چه با چمدون هامون، و عروسکهای ربات دوست یابی تلگرام باشه من رانندگی میکنم، مت و کر ی و روبی و دخترها به مرسدس احت یاج خواهند داشت ربات دوست یابی شیراز با عزمی راسختر پاسخ داد؛ _ممنونم باشه! و سوئیچ رو از اون گرفت