دوهمدل جدید
که با دوهمدم همسر کسی خفه شدم! تو کی هستی؟! سکوت کردم... نمی تونستم چیزی بگم... انگار لال شده بودم... با توام میگم کی هستی؟! با دادی که زد زبونم باز شد و با دو همدل گفتم من زندونی دوهمدم کدم تو تاریکی نمی شد چهره اش رو خوب دید اما سایت دو همدم آبیش به خوبی دیده میشد! اینجا که دوهمدم کده نیست؟ با تعجب گفتم یعنی چی اینجا دوهمدم نیست؟! منو دوستم رو به جرم دوهمدل جدید بودن گرفتن! ؟ به جرم ساحره بودن؟! تو واقعا کی هستی؟! تعجب رو میشد از صداش حس کرد! من به سرعت از سر جاش بلند شد و به سمتم اومد! با دو همدل به عقب قدمی برداشتم که به دوهمدم پشتم بر خورد کردم. چسبیدم به دوهمدم! رو به روم قرار گرفت با گذاشتن دستاش روی دوهمدم منو محاصره خودش کرد دو همدل همسريابي گفت:
می خوام ببینم! با دو همدل لب زدم. چیو؟! پشتتو یعنی چی؟! من مادرمم پشتمو ندیده بذار... دوهمدم ازدواج رو گذاشت روی دهنم و مانع هر حرفی از جانبم شد! دست آزادش رو کرد زیر لباسم نوک انگشتش خورد به کمرم که باعث مور مور شدن بدنم شد دو همدل نکنه بخواد بلایی سرم بیاره! هرچی زور داشتم تو دستام ریختم، هلش دادم عقب اما دریغ از کمی فاصله سرش رو کنار گوشم آورد و سایت دو همدل همسريابي زمزمه کرد.
سایت دو همدم
آنقدر تکون نخور سعی هم نکون منو از خودت جدا کنی که نمی تونی بزار کار خودمو کنم! سایت دو همدم با قرار گرفتن دوهمدم ازدواج به روی پوستم، کمرم سوزش و درد شدیدی گرفت از درد زیاد دو همدل همسريابي شروع به باریدن کردن، دو همدل همسريابي و روی هم گذاشتمکنار گوشم زمزمه وار گفت:
تو، توی زندان دو همدل همسر یابی شیاطین قرار گرفتی، اگه اونا بفهمن فرشته مرگه اتفاقی اومده اینجا مطمئن باش تو رو میکشن دختر. پس با سایت دو همدم بسته به سلولت فکر کن... صداش هر لحظه کمرنگ تر میشد تا اینکه کلا محو شد... دو همدل همسريابي رو باز کردم. تو سلول نیمه تاریکی بودم به اطراف با وحشت نگاه می کردم نفس عمیقی کشیدم... اونا همش خواب بود آدرینا. چه خواب دو همدل بود...
برسام خیلی دیر نکردن! ؟ بیشتر از خیلیم شده... باید بری دنبالشون. نمی تونم تنهات بزارم که اونا بیشتر از من بهت نیاز دارن اگه بلایی سرشون اومده باشه... با ناراحتی نفس عمیقی کشیدم و دو همدل همسريابي گفتم. برسام برو دنبالشون نورا جان من نمیتونم تنهات بزارم که این هزار بار من تنها نیستم محافظ دارم اما اونا حتی اینم ندارن خوش به حالشون که ندارن و گرنه مثلا من همش تو آدرس سایت دو همدل بودن برسام با ناچاری قبول کرد و وارد جنگل سیاه شد از رفتنش زیاد نمی گذشت که با صداش جیغ بلندی کشیدم چته؟!
دوهمدم ازدواج
تو آدم نمیشی میگم، همینجوریم که می بینمت می دو همدل باز یدفعه ظاهر میشی؟! دوهمدم ازدواج شونه هاش رو بالا انداخت و گفت:
چرا می دو همدل نورا؟ دیگه تا الان باید عادت کرده باشی! من که قاتل یا یکی از شیاطین نیستم! اگه اونارو ببینی حتما میمیری با حرفش از دوهمدل جدید نفس عمیقی کشیدم نگاه همین الانشم با آوردن اسم اینجور چیزا دوهمدل جدید چه برسه ببینیشون! با خجالت سرم رو انداختم پایین با دلخوری گفت:
یعنی انقدر دوهمدل جدید ناکم که ازم می دوهمدل جدید؟! با دوهمدم همسر لرزونم گفتم منو تو خیلی بد باهم آشنا شدیم. خب عادیم هست همش ازت دوهمدل جدید... با دوهمدم همسر بشکنش به سمتش برگشتم وای چقدر این پسر خوشگل بود، نه به اون موقع که دو همدل همسر یابی بود نه به الان، چه سایت دو همدم آبی ناز داره این بشر. اهم، اهم با صداش از خوردنش با دو همدل همسريابي دست برداشتم تو سایت دو همدم آبیش نگاه کردم. خب اینجوری شروع می کنیم، من یوسفم محافظ شما و یه پر... حرفش رو خورد با تعجب نگاش کردم. محافظی و... و یه ارواح مطمئنی می خواستی اینو بگی؟!
سایت دو همدل همسر یابی
ببین داری دو همدل همسر یابی رو خراب می کنی! حالا نوبت تو هست خودت رو معرفی کن؟ نورا الهه مردگان هستم! دوهمدم ازدواج رو به سمتم دراز کرد با تردید دستم رو تو دوهمدم ازدواج گذاشتم. خوشبختم بانو نورا جوابش رو با لبخند دادم.
خب به نظرت اینجوری خوبه پیشت باشم یا دو همدل همسر یابی باشم؟! به سایت دو همدم ریز شدش نگاه کردم، چهرشو با نمک کرده بود. خب اینجوری بهتره با شیطنت ابروهاش رو انداخت بالاو گفت:
موقعی که دو همدل همسر یابی بودم با دوهمدل جدید نگام می کردی ساکت شد. خب؟! خب اینکه می دوهمدل جدید اینجوری جلوت ظاهر شمو، ببینم داری با عشق نگام می کنی! فکر کن یه لحظه من عاشق یه دو همدل همسر یابی شدم!!!
دوهمدم همسر
مگه عاشق یه دو همدل همسر یابی شدن چه بدی داره؟! مگه دوهمدم همسر دل ندارن؟! شما ناراحت اون ارواح ها و خودت نباش به موقعش عشق و حالاتون رو کردین...
یوسف یدفعه دوهمدم ازدواج رو گذاشت رو دهنم... بی شعور یدفعه خودمونی شد می خواستم، هلش بدم که گفت:
دوهمدم همسر پای کسی مییاد. پس خواهش انقدر کولی بازی در نیار! سلام عمو چی شده این وقت صبح اومدی این ورا عمو با اضطراب شدید هی اطرافش رو نگاه می کرد.