آرشام لبخندی زد و گفت: -جات خالی آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل عالی بود! اهومی گفت و به طرف اتاقش رفت. وا این پسر چرا اینجوری شده ؟ به دوهمدم همسريابي نگاه کردم و سوالم رو به زبون آوردم: چرا اینجوری رفتار کرد؟ -چه میدونم، حتما باز یه چیزیش شده! سری تکون دادم و به سمت اتاقی که بهمون داده بودن رفتم تا لباسام رو عوض کنم.
همسريابي آنلاین وارد اتاق شد. -چیکار میکنی؟
داشتم مانتوم رو درمیآوردم که همسريابي آنلاین وارد اتاق شد. -چیکار میکنی؟ دارم لباس عوض میکنم، چرا در نمیزنی ؟ -دعوا نداره که، خب عوض کن! -دوهمدم همسريابي جلوی تو؟
خب مگه چشه؟ -خجالت بکش آرشام! برو بیرون. -باشه نزن، رفتم. رفت بیرون و منم با خیال راحت لباس عوض کردم. *** »آرشام« این دختر آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل البته من دیوونهتر از اونم! رفتم اتاقش و میگم جلوی من لباس عوض کن! یاد قیافهاش افتادم که خندهم گرفت. با خودم درگیر بودم که گوشیم زنگ خورد و اسم مامانی باالی صفحه خودنمایی کرد. -سالم به بهترین مامانی دنیا! -سالم پسرم، خوبی؟ ترالن خوبه؟ -آره قربونت برم ما خوبیم، شما چهطوری مریم بانو؟ -خوبم پسرم، زنگ زدم بگم اینجا ما رو نگهداشتن. شاید یکی دو روزی بمونیم. تو و ترالن اگه میخواین برگردین شیراز، منم موقع برگشتن میگم احسان بیارتم. -باشه مامانی، دوهمدم همسريابي تا میتونی خوش بگذرون!
خیالت هم از بابت ورود به همسریابی دوهمدل راحت باشه، مواظبشم. عصرهم باهم راهی شیراز میشیم. -باشه عزیزم؛ پس من دیگه سفارش نکنم، مواظب خودتم باش مادر! من برم، سهیال صدام میزنه. -باشه شما هم مواظب خودتون باشین، قربونت برم. -هستم، خداحافظ. -خداحافظ عزیزم. گوشی رو توی جیبم گذاشتم و هم زمان ورود به همسریابی دوهمدل از اتاق بیرون اومد و به من که سر پا وایساده بودم نگاه کرد. -چیزی شده؟ -آره؛ همسريابي آنلاین مونده آبادی باالیی، یکی دو روز دیگه میاد. به ما هم گفت برگردیم شیراز. -باشه؛ پس من برم وسایلم رو جمع کنم. -نه صبرکن اول من برم لباسم رو عوض کنم. باشهای گفت و از جلوی در کنار کشید. از جلوش میگذشتم که چشمکی زدم و گفتم: -میخوای تو هم بیا تو!
برو تو ورود به همسریابی دوهمدل!
چشماش رو گرد کرد و گفت: -من برای چی؟ مگه نمیخوای لباست رو عوض کنی؟ -خوب آره؛ اما تو هم بیا! اخم کرد و گفت: -برو تو ورود به همسریابی دوهمدل! بلند خندیدم و رفتم تو تا لباسام رو عوض کنم. جلوی آینه داشتم موهام رو برس میکشیدم که در زدن. -بله؟! صدای ضعیف آدرس جدید سایت دوهمدم همسريابي از پشت در بلند شد: -میتونم بیام تو؟ -آره بیا. در رو باز کرد وارد شد. -اومدم وسایلم رو جمع کنم و زودتر بریم تا به شب نخوریم. -خوب کاری کردی، من وسایلم رو جمع کردم. تو هم هر وقت کارت تموم شد بگو بریم باشهای زیر لب گفت مشغول جمع کردن لباساش شد. رفتم روی ایوان و عطر گلها رو به ریههام کشیدم. از بچگی عاشق گلها بودم. با همسريابي آنلاین ارسالن توی باغچه هر هفته گل میکاشتیم.
چه روزایی بود! آه پر صدایی کشیدم و به حیاط نگاه کردم. احسان داشت باغچه رو بیل میزد. رفتم پیشش و بیرون باغچه ایسادم. -خسته نباشی مرد دوهمدم همسريابي! نگاهی بهم انداخت و گفت: -ممنون. -چیزی شده احسان؟ از من ناراحتی؟ -نه؛ برای چی باید ناراحت باشم؟ -آخه از وقتی اومدیم باهام سرد برخورد میکنی. -نه داداش چیزی نشده. -باشه کنه اینطور باشه، راستی ما داریم برمیگردیم شیراز. -چه زود! خوب یه چند روزی میموندین. -ورود به همسریابی دوهمدل کارای شرکت مونده و از اون ورم همسريابي آنلاین هنوز قصد برگشت نداره؛ برای همین گفت ما برگردیم و اونم با تو میاد. -باشه مشکلی نیست. صدای آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل اومد که داشت صدام میزد. -جانم؟ تو حیاطم ترالن! اومد رو ایوان و به ما نگاه کرد. -من حاضرم، بریم. -باشه اومدم.