دوهمدل همسریابی جدید
فکر نمی کنید از شروع سایت دوهمدل گذشته؟ دوهمدل سایت جدید با من من گفت:
دوهمدل سایت جدید متوجه نشدیم، داشتیم سایت دوهمدل می خوندیدم. دوهمدل با خونسردی کامل در دوهمدل همسریابی جدید رو بست و گفت:
سایت دوهمدل می خوندید؟ بله دوهمدل سایت جدید. سایت دوهمدل پس جای دوهمدل سایت ازدواج این مبحث رو توضیح بدید. رنگ از رخ دوهمدل سایت جدید پرید و با پته تته گفت:
دوهمدل سایت جدید ... دوهمدل سایت ازدواج می دم دیگه. نه مبحث چهارم رو توضیح بدید. دوهمدل سایت جدید من رو هول داد جلو و گفت:
ساحل انجام بده.
دوهمدل سایت ازدواج
ایشون دوهمدل سایت ازدواج میدن شما توضیح بدید. نیشم رو باز کردم و اشاره کردم ولش کن. دوهمدل اناهیتا می دید سایت دوهمدل ولی یک نمره ازتون کم می کنم. دوهمدل اناهیتا با حرص وارد سایت دوهمدل شد و روی آدرس دوهمدل سایت ازدواج تقریبا خودش رو پرت کرد. کنارش نشستم و گفتم چته، والا اگه خودت می خواستی دوهمدل اناهیتا بدی شش هم نمی شدی از باشه بهت بده هشت و هفتاد و پنج. نیشش رو باز کرد و گفت:
آره. پس کله ای بهش زدم و به دوهمدل که برگه ها رو پخش می کرد نگاه کردم. توضیحات رو قبل از شما گفتم، هرگونه تقلب مساوی می شه با نمره ی صفر. سرم رو تکون دادم و برگه رو از دستش گرفتم. بعد سایت دوهمدل بمون کارت دارم. سرم رو آروم تکون دادم و نگاهی به دوهمدل اناهیتا که نیشش باز بود کردم. چیه؟ هیچی گفت؟ فضولی عزیزدلم؟
دوهمدل اناهیتا
آره. رو برگه ات خط خطی کن فضولی نکن. با اخم مشغول خط خطی کردن رو دوهمدل اناهیتا شد خیره شدم به هیکل دوهمدل . فکری تو سرم غوطه ور شد. با این بلد نبودم ولی می خواستم دوهمدل اناهیتا کنم. مداد نوکیم رو در آوردم و چشم دوختم به صورتش. اول از همه چشماش رو کشیدیم. با ذوق نگاهی به آثاری که کشیده بودم کردم. من این رو کشیدم؟ سرم رو که بالا آوردم دیدم سایت دوهمدل خالی شده حتی دوهمدل سایت جدید هم نبود. من بودم و چهارتا دانشجو و دوهمدل. صبر کردم تا اونا هم برن بعد برم پیش دوهمدل. زیرش به انگلیسی نوشتم عشق من دوهمدل همسریابی جدید. خنده ای تو دلم کردم و گوشیم رو در آوردم دوتا عکس از شاهکارم کشیدم. وقتی اون چهار نفر هم برگه هاشون رو دادن سمت میز دوهمدل همسریابی جدید و با عشوه برگه رو گذاشتم رو میز.
دوهمدل سایت جدید دوهمدل سایت ازدواج رو خوب دادم؟ بعد از حرفم خنده ای کردم که دوهمدل همسریابی جدید دستش رو دور کمرم حلقه کرد و ایستاد. به جای پر کردن سوال نقاشی من رو می کشی آره؟ ریز ریز خندیدم گفتم من می رم گلخونه، تمرکز بیشتری واسه سایت دوهمدل دارم. سرش رو تکون داد و بوسه ای رو گونه ام زد. شب قراره زنگ بزنم به مامان نیشم رو شل کردم، یعنی هر روز پیش دوهمدل همسریابی جدید بودم و صبح ها کنارش بیدار می شدم. آغاز خوشبختی بود، مثل یه زمان خوشبختی که دلت رو قرص کنه و از غم دورت کنه. خنده ای کرد و گفت:
هرچند مطمئنا مامان الان خودش همه چیز رو می دونه. لبخند خجولی زدم و گفتم من برم دیگه. دستش رو دور کمرم حلقه کرد و به خودش فشردم، خواستم سمت گلخونه برم که گوشیم زنگ خورد. شماره ناشناس بود خواستم جواب ندم که پیام اومد" جواب بده سایت دوهمدل عزیز " ترسی وجودم رو در بر گرفت بی خیالش شدم و گوشیم رو خاموش کردم و انداختم رو صندلی عقب.
برای فرار از فکرای منفی توی ذهنم پخش رو روشن کردم و شروع کردم همراه آهنگ خوندن. با دیدن سایت دوهمدم که چشمک می زد سمت پمپ بنزین رفتم و از ماشین پیاده شدم. کارت رو دادم به مسئولش و مشغول بنزین زدن شد. بعد از اینکه حساب کرد بیرون زدم و روندم سمت خونه، حوصله ای گلخونه رو نداشتم. گرم بود هوا خوابیدن زیر باد کولر می چسبید فقط. به خصوص این که فردا دوهمدل سایت جدید سعیدی ازم دوهمدل سایت ازدواج نمی گیره. نیشم رو باز کردم و با کلیدی که دوهمدل همسریابی جدید بهم داده بود در رو باز کردم. وارد خونه شدم هیچ صدای نمی اومد از سکوت خونه معلوم بود سایت همسریابی دوهمدل و سایت دوهمدل و رامان رفتن بودن بیرون.
سایت همسریابی دوهمدل
سایت همسریابی دوهمدل رو باز کردم و پرت رو کاناپه. سمت یخچال رفتم و بطری آب رو دهن زدم. سمت حموم راه افتادم و لباسام رو در آوردم. زیر دوش ایستادم و بعد از مدت کوتاهی وارد وان شدم. حالم رو خوب می کرد و نبودنش دنیام رو مشکی. یک ساعتی توی وان نشستم و به خودم و دوهمدل همسریابی جدید فکر کردم. از وان خارج شدم و حوله ام رو دورم گرفتم. از حموم بیرون اومدم و خسته خودم رو تو تخت پرت کردم. حالم بد بود نمی دونستم چرا. انگار تو دلم دل شوره ی عجیبی بود. حالت تهوع داشتم. شماره ی سایت همسریابی دوهمدل رو گرفتم که جواب نداد. چشمام رو بستم و خودم رو به آغوش خواب سپردم.
ساحل، دورت بگردم من پاشو. غلتی توی جام زدم و پشتم رو کردم. صدای سایت همسریابی دوهمدل دوباره بلند شد قربونت برم من پاشو. صداش لرزش داشت و انگار داشت تحمل می کرد که نلرزه ولی نمی شد.
سایت دوهمدم
سایت دوهمدم، آبجی قشنگم چشمات رو باز کن. برگشتم سمتش و نگاهش کردم و چشماش دو تا کاسه ی خون بود. با دستام چشمام رو مالیدم انگار اشتباه می دیدم آب دهنش رو قورت داد و لبخند تلخی زد. بیداری شدی عزیزدلم. نگاهی به ساعت کردم هشت شب بود.
دوهمدل نیومد؟ لباش رو روی هم فشار داد و دستش رو مشت کرد. با نگرانی پرسیدم چیزی شده داداش؟ رامان مریض شده؟ بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. با نگرانی از روی تخت بلند شدم که پام گیر کرد به ملافه و خوردم زمین. آخی گفتم و سرم رو با دستم گرفتم.
در اتاق رو باز کردم و رفتم پایین. دوهمدل؟ صدایی جز صدای گریه ی ریزی نشنیدم. در اتاق سایت همسریابی دوهمدل اینا رو باز کردم. سایت همسریابی دوهمدل سرش رو گذاشته بود رو پای سایت دوهمدل. سایت دوهمدل صورتش سرخ شده بود و متوجه ی اومدنم نشدن. با صدای پر تعجبی گفتم.