-خب حاال! بگو چی شده؟ -دو تا اپ دوستیابی جدید جدید قراره بیان. چشماش رو شیطون کرد و ادامه داد: -اپلیکیشن دوستیابی جدید میگن خیلی مغروره؛ اما خوشتیپه! -خب باشه، به ما چه؟! -واقعا که خیلی بیذوقی! خب احمق مخش رو میزنیم و زنش میشیم دیگه. -اپ دوستیابی جدیدی خودت، من نمیخوام! -خیلی هم دلت بخواد، دختره ترشیده! دستمال کاغذی رو سمتش پرت کردم که محکم توی سرش خورد. -الهی چالق بشی اپ دوستیابی جدید! -زبونت رو گاز بگیر. -نترس بابا! بادمجون بم آفت نداره. -اپلیکیشن دوستیابی جدید خودتی! برو اتاقت کلی کاردارم.
-باشه بابا، برج زهرمار! با اخم در رو باز کرد و از اتاق خارج شد. لبخندی زدم. مگه که این دختر من رو بخندونه! سری تکون دادم و مشغول انجام کارای عقب افتاده شدم. هیراد کلید انداخت و در رو باز کرد. طبق معمول بوی غذای اپ دوستیابی جدید یابی کل خونه رو برداشته بود. هیراد دستی به شکمش کشید و گفت: -آخش اپ جدید دوست یابی رسیدیم خونه! پرنیا بانو کجایی؟ بیار اون غذای خوشمزهات رو تا خودت رو جای اون نخوردم! خندیدم و با مشت به بازوش زدم. -هی تو حق نداری دست به مامان من بزنی، خودم با دستام خفهات میکنم! آب دهنش رو قورت داد و گفت: -نه گ ناه دارم! میبینی چه پسر خوشتیپ و خوشگلیم؟ اگه من چیزیم بشه دخترا بیشوهر میمونن! اعتماد به سقفت من رو کشته!
اپ دوستیابی جدید یابی! بیا ببین دخترت به من میگه پیر پسر.
حاالکه کسی نمیخوادت رو، پیر پسر شدی! -اپ دوستیابی جدید یابی! بیا ببین دخترت به من میگه پیر پسر. اپ دوستیابی جدیدی: چه خبرتونه؟! نیومده خونه رو گذاشتین روی سرتون، ترالن تو هم پسر من رو اذیت نکن. اگه حتی یه اشاره کنه دخترا براش صف میکشن! هیراد: قربون مامان خوشگلم برم من. تحویل بگیر اپ دوستیابی جدید! اپلیکیشن دوستیابی جدید بوی سوختگی میاد. بذار ببینم؛ از طرف توئه ترالن! -اپ جدید دوست یابی میبینی چهقدر لوسش کردی؟ پررو! مامان: برین لباساتون رو دربیارین و منم غذا رو بکشم. هرکدوم سمت اتاقمون رفتیم. در رو باز کردم و بوی عطر یاس مخصوصی که به اتاق میزدم مشامم رو پر کرد. دلم پرکشید سمت باغ گلهای مریم جون، چهقدر اونجا رو دوست داشتم. یادش بخیر!
همراه با آه جانسوزی مانتوم رو ازتنم کندم و سمت لباس چرکا پرت کردم تا بشورمش. شالم رو روی تخت انداختم و کش موهام رو باز کردم. موهای ل خت قهوهایم روی شونههام ریخت. چهقدر آرشام موهام رو دوست داشت! صورتم رو شستم و سمت آشپزخونه رفتم. مامان و هیراد پشت میز نشسته بودند.
صورت اپ جدید دوست یابی رو بوسید
صورت اپ جدید دوست یابی رو بوسیدم و کنارش روی صندلی نشستم. -پس اپ دوستیابی جدید یابی کجاست؟! مامان: امروز توی سالن اجرای مد دارن. -مدلینگ شدن هم دردسر دارهها! هر روز باید لباسای مختلف بپوشی و جلوی مردم ژست بگیری و راه بری. هیراد: آره دیگه! بعدشم تو هم هیکلت اپ دوستیابی جدید! چرا مدل نمیشی؟! وقتی همراه اپ دوستیابی جدیدی لباس بپوشی و بری بگن خواهران دوقلو وارد میشوند. -همینم مونده برم جلو مردم خودمم به نمایش بذارم، الزم نکرده! هیراد: جلوی هیلدا اینجوری نگو ها! اپ دوستیابی جدید یابی رو میکنه و کچلت میکنه! -نه اپلیکیشن دوستیابی جدید! مگه عقلم رو از دست دادم؟! تازه باهام خوب شده. مامان: غذاتون رو بخورین دیگه. هر دو چشمی گفتیم و مشغول خوردن دستپخت عالی مامان شدیم. پری اذیت نکن دیگه! من نمیام، آخه به من چه که مدیر جدید خوشگله یا زشت؟! اصال برام مهم نیست. اپ جدید دوست یابی رییس نیومده! -خیلی خب بابا! آدم پیش تو کم میاره. ساعت چند میان؟!