چشماتون رو باز کنید و ببنید نزدیک به سه ساله که من از زندگی پسرتون رفتم بیرون. ببینم دوستیابی نتونستید پری رو برای سروشتون بگیرید؟ اخی... حتماً برای خوشبختی سروش خیلی نقشه ها کشیده بودید نه؟ اما باز هم با رفتن من هیچ چیزی درست نشد!!!! سروش سرباز زد از ازدواج قراردادیش با پری؟چشماتونو باز کنید و ببنید با من چی کار کردید. چشماتونو باز کنید تا ببنید کجا هستید. دوستیابی جلوی در ایستاده بود و به نمایشی که من به راه انداخته بودم نگاه میکرد. چرخی روی پاهام زدم و در حالی که نیشخند به لب داشتم دستم رو به لبه تخت ارغوان گرفتم و با نفرتی که در کالمم موج میزد گفتم -دوستیابی اطراف باز کن پیرمرد. چشماتو باز کن و برای عزراییل دسته چک سفید امضا، رو کن. چشماتو باز کن و بهش رشفه بده تا از زندگیت بره بیرون. اره لعنتی چشماتو باز کن ببین چطور زمین گیر شدی. چشماتو باز کن و ببین که آه دختر کلفت خونت چطور دامنت رو گرفت و اینطوری کردت... صدای سرفه هایش هنوز به گوشم می رسید. دوستیابی او هنوز چشمانش بسته بود و من از الی پلکهای بسته اش قطره های اشکش رو میدیدم که روی گونه هاش سر میخوره. با لذت به حقارتش نگاه میکردم و با نفرت ادامه میدادم. غرورم از دیدن عجز و البه اش دوستیابی در استانبول میشد.
اره گریه کن... اینا کمه باید زجه بزنی.باید به اندازه سه سال بدبختی من گریه کنی... نه این روا نیست. باید بمونی و عذاب بکشی نه اینکه بمیری و راحت شی. باید دوستیابی آنلاین به دوستیابی در آلمان نگاه کنی و به یاد شبایی که با همسرت تو باغ خونت قدم میزدی گریه کنی... صدام رو اوردم پایین و در حالی که بغض کرده بودم گفتم: -باید اشک بریزی مثل من که تمام شبهایی که سروشم نبود اشک ریختم... صدام رو بردم باال و با فریادی گفتم: -باز کن لعنتی... صدای هوتن رو شنیدم که میگفت: -عمو جان... ارغوان بینی اش رو باال کشید و گفت: -دوستیابی در آلمان بیا کمکم کن میخوام بشینم. لبخندی پر تمسخر زدم و شروع به خندیدن کردم. خنده ام تبدیل به قهقهه شد. خنده های عصبی و بیمارگونه.
دوستیابی در آلمان به یاریش شتافت و او را با کمک روی تخت نیم خیز کرد. او دوستیابی سبز رنگش رو جلوی بینی و دهانش گذاشت و نفس عمیقی کشید. نگاهم به کپسول اکسیژنی که کنار دستش تعبیه شده بود افتاد. هر لحظه بیشتر لذت میبردم. گفتم: -دوستیابی تلگرام چی شده؟ شما همونی هستید که همه از هیبتتون رعب و وحشت می افتاد به جونشون. چی شده؟ چرا به این روز افتادید؟
دوستیابی در استانبول کنارتون نیست؟
آه... خنده داره... ارغوان بزرگ تبدیل شده به یه تیکه گوشت لخت روی تخت. ببینم چرا دوستیابی در استانبول کنارتون نیست؟ همسر عزیزتون کجاست؟همونی که میخواستید لنگه اش رو برای پسرتون بگیرید... ببینم تو ازدواجهای قراردادی شماها قید نشده زن باید در کنار همسر بیمارش باشه؟
خنده عصبی کردم و دوستیابی تورنتو نفرت گفتم: -نه دیگه... ازدواج قراردادی شماها محبت، عشق و عالقه دوستیابی تلگرام نمیشه. تنها چیزی که تو برگه هاش به چشم میخوره پول.ِ همون برگه های رنگی کثیفی که به خاطرش زندگی من رو نابود کردی. اه عمیقی کشیدم و گفتم: -خوب بخودت نگاه کن دوستیابی تلگرام به من... حیفه ندیده از دوستیابی اطراف بری. اره نگاه کن ببین این همون پاییزیه که یه روز تیشه به ریشه زندگیش زدی و با اون کارت زندگی پسرت رو هم تباه کردی.
دوستیابی در ترکیه به تو
لعنتی... دوستیابی در ترکیه به تو... دوستیابی تورنتو به تو. دیگه نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم. دوستیابی تلگرام دیوار چمباتمه زدم و با هق هق شروع به گریه کردن کردم. از هوتن و دوستیابی در ترکیه بیزار بودم. اون دو نفر در مقابل تحقیرها و توهین های من سکوت اختیار کرده بودند و در این بین دوستیابی اطراف ارام ارام اشک میریخت و سرفه های خشکش من رو عصبی تر کرده بود. متوجه نشدم چقدر در اون حال موندم که باالخره صدای ارغوان در حالی که خش دار بود به گوشم رسید: -دوستیابی آنلاین هر چیزی بگی حق داری.