اول بریم دو تا بلیط گرفتیم و دفتر صیغه موقت در شیراز بزرگ کلیسا شدیم؛ درسا تو برو داخل، من یه زنگ به مام مینا بزنم، میام! مشکوک نگاهش کردم _ باشه زود بیا! این رو گفتم و واردِ سالن که مملو از جمعیت بود شدم، تصاویری دفتر ازدواج موقت در شیراز از بهشتیان و جهنمیان روی دیوار نقش گرفته بود، خواستم مرکز ازدواج موقت در شیراز رو دربیارم و چند تا عکس بگیرم که، متوجه شدم نیست! طبق معمول خونه ِ عیسی مسیح توی بلندگو پخش می شد، سعی کردم گوشام رو تیز کنم تا جا گذاشته بودم، داستان از دوران بتونم بشنوم؛ اما زهی خیال دفتر ازدواج موقت شیراز!
همهمه ی مردم اجازه نمی داد! مردی که پشت به جمعیت نشسته بود و پیانو می زد و آخرین چیزی بود که دیدم؛ به سرعت از سالن بیرون اومدم، پاهایِ خستم رو روی زمین کشیدم دفتر رسمی ازدواج موقت در شیراز نمیاد! دفتر ازدواج موقت در شیراز انقدر می شینم اینجا که دفتر صیغه موقت در شیراز درسا پله های ورودی نشستم! هوف چه خب رویِ پیداش بشه! چشمام رو عقابی تیز کردم و به رفت و آمد ها رو دقیق زیر نظر گرفتم.. دخترم از جوونیت خیر ببینی ننه! بیا منو از خیابون رد کن، آدرس دفتر ازدواج موقت در شیراز! ذلیلم! برگشتم و نگاه پیرزن کردم، لبخندی به روش پاچیدم و گفتم_ ام مادر جان شرمنده، من اینجا منتظر کسی هستم! مرکز ازدواج موقت در شیراز کوچه ای که گفت رسوندمش و دستم رو از دستش بیرون کشیدم؛ بفرمائید من دیگه میرم دفتر رسمی ازدواج موقت در شیراز.
آدرس دفتر ازدواج موقت در شیراز دارم
جیغ زد نه نه واستا آدرس دفتر ازدواج موقت در شیراز دارم بچه جون! با اخمای تو هم پرسیدم دیگه چه کاری؟ با عصاش میوه فروشی رو نشون داد و گفت اونجا خرید دارم، این چشمام مثل قبل دیگه سو ندارن، این بی شرفا جنسای دفتر صیغه موقت در شیراز می کنن تو مشمع بهم میدن ؛ تو معلومه ریختت همچین وحشتانکه، ازت میترسن! بدو بیا. ای گفتم و پشت سرش راه افتادم، با این قر هایی که تو قدم زدناش می داد از من هم سر شماره تلفن دفتر ازدواج موقت در شیراز با عصاش ِ دفتر ازدواج موقت در شیراز به نظر می رسید! سیب زمینی رو از سبد جدا کردم، بردمش سمت مشمع که خانم زد رو دستم! دفتر ازدواج موقت شیراز بهش زل زدم، که داد زد اون چیه؟ پوسیده! گندیدا!
چشم غره ای رفتم و پرتش کردم تو سبد، این یکی ظاهرش کمی بهتر بود، دوباره به سم ِت مشمع بردمش که این سری گفت_ هی دخترک! اون َدرد نمی خوره بذار سرجاش، آفرین ِ مونده تو سرما ب! من خانم ایستگاه گرفتی؟ شما که از من چشمات تیز بین تره! پیرزن حرف نزن کارتو انجام بده دخترک مگه من اتوبوسم؟! فرزانه درونش رفته بود! دخترک و ِ انگار که روح کلمات زیبای دیگه ای که بکار میبرد! یا ایزد منان! خرید ها رو به دستش دادم و خوشحال گفتم خب اینم که تموم شد، مرکز ازدواج موقت در شیراز جونم! با لحنی آروم و مهربون گفت_ تو که چشمات خیلی قشنگه! گیج نگاه کردم، که ادامه داد_ بیا تا اون سبزی فروشی بریم، یکمم از خودت بگو برام، بعدم برسونم خونه! خریدام زیاده ننه!
با بغض راه افتادم آدرس دفتر ازدواج موقت در شیراز ای آخه من چرا اینطوری تو این شهر غریب آواره شدم؟! پیرزن_ آره َد سگا! توله هام و میگم! پروندنش رفت، ِ دخترک، داشتم می گفتم این عباس آقا اومد خواستگاری من این پ پیری و معرکه گیری! دفتر صیغه موقت در شیراز این هر روز شده کارش، ِ گفتن دفتر رسمی ازدواج موقت در شیراز میاد جلو در خونه من یه پاشو میزنه به دیوار، انقدر تخمه می شکنه تا من بزنم بیرون! به کوچه باریکی رسیدیم که پرید پشتم و در حالی که به مانتوم چنگ می زد تند تند گفت_ ایناهاش دفتر ازدواج موقت در شیراز منه! ببین ِ منتظر پسی َمنه! از شد ِت خنده ریسه رفتم ِ چه پ که گفت_ چرا می خندی بچه؟ _ پسی من یه بازی بود! ِ دفتر ازدواج موقت شیراز! پ مادر من اون پیرزن_ مرکز ازدواج موقت در شیراز همون که تو میگی؛ جوون من میرم دیگه سعی کن این اخالقتو هم یکم بهتر کنی! می ترشی ها، منو ببین این سومین شوهرمه! شماره تلفن دفتر ازدواج موقت در شیراز نیومده بودم و می تونستم