لبهاش رو غنچه کرد و دفاتر صیغه یابی فکر کرد، آخر سر گفت: -خیلی خب شماها که اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهانی اهل هیجان نیستین، من هم در حد هیجانتون نشون میدم. دستش رو مشت کرد و خاک نرمی از دست مشت شدهش روی تخت ریخت. یکی پس کلهش زدم. سرش رو دیوار اصفهان صیغه موقت داد و گفت: -چه مرگته؟ با چشم اشاره به تخت کردم و گفتم: -ببین چیکار کردی منگول. آهی کشید و گفت: -دفاتر صیغه یابی چیزی نیست الکی میزنی، االن درستش میکنم. خم شد و تمام خاکها رو فوت کرد و پاشید روی زمین. پام رو آوردم که یه لگد بهش بزنم متوجه شد و سریع فرار کرد. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهانی با خنده گفت: دختر مگه مریضی تو؟ سرش رو تکون داد و گفت: آروم برگشت و سرجاش نشست.
وقتی دیدم ساکت شدند، از دفاتر صیغه یابی استفاده کردم و حرفی رو که منتظریه همچین چیزی. موقعیت بودم که بگم گفتم: -شما دوتا میدونستین که خیلی نامردین؟! ندا گفت: -خب معلومه که نامردیم؛ چون دختریم دیگه.
اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهانی رو گذاشتم
چپچپ نگاهش کردم و اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهانی رو گذاشتم روی میز و بهشون خیره شدم. آوینا همراه با لبخندی گفت: -راستش متوجه نشدیم! دست به سینه نشستم و پرسیدم: -چی رو به من نباید بگین؛ چون به ضررتونه؟ متوجه شدم که هردوشون آب دهنشون رو قورت دادند. دست به سینه منتظر شدم. ندا به حرف اومد و گفت: -چیز مهمی نیست. -اتفاقا خوب میدونی که چقدر برام مهمه؛ چون مربوط به ایمانه. آوینا: ما بهخاطر خودت نخواستیم بگیم.
دیوار اصفهان صیغه موقت با هم رابطه داشتن
باور کن دیگه حالم از این جملهی کلیشهای به هم میخوره. ندا خیلی یهویی گفت: -ایمان و دیوار اصفهان صیغه موقت با هم رابطه داشتن. آوینا با تعجب به ندا نگاه کرد و بعد زیرچشمی به من نگاه کرد. -خب؟ همین؟ اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان: نه. خب راستش...ایمان، هلیا رو نشونهگذاری کرده. سرفهای کردم و گفتم: -فقط نشونهگذاری؟ آوینا: من همین رو شنیدم؛ اما خب هلیا ایمان رو دوست داره و ما نمیخواستیم تو این رو بفهمی. زهرخندی زدم و گفتم: خواهش میکنم پیش خودتون برای من تصمیم نگیرین. اگه اونجا به من یواش یواش میگفتین من تهمت نمیزدم و شاید اونطوری دلش رو نمیشکستم. بغضم رو قورت دادم و آروم بلند شدم. نگاهی به صورت جفتشون دفاتر صیغه یابی و با بغض گفتم: دور میز گرد و بزرگ طبقه دوم نشسته بودیم و همه مشغول حرفزدن بودند. برخالف همیشه که منهلیا از ایمان حامله بوده.. .
وسط اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان و دیوار اصفهان صیغه موقت مینشستم، امشب بین نریمان وایمان نشستم. انقدر نفسهای عصبی کشیدم که سوراخهای بینیم میسوزه. دلم میخواد سر همه جیغ بکشم که خفه بشن. عوضی چقدر زیاد عطر میزنه. فقط بوی عطر اون توی بینیمه. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهانی هم بکنم متوجه این اصل نمیشم که بابا تو هیچجور نمیتونی از دست این بشر فرار کنی. نریمان منتظر به من نگاه کرد. من با این شرایط افتضاحم باید اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان گروه رو رهبری کنم! پوف کالفهای کشیدم و برای باره صدم از نیروم سوءاستفاده کردم و خودم رو آروم کردم. تک سرفهای کردم و گفتم: -بچهها لطفا ساکت. همه ساکت شدند و منتظر به من خیره شدند. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: همهمون میدونیم که نیروهای اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان توی یک قدمیمون هستند و هر لحظه منتظر فعالیت ما هستند عملیات توی نطفه خفه بشه. پس از دیوار اصفهان صیغه موقت باید خیلی یواشکی کارامون رو انجام بدیم و یواش یواش پیش بریم تا به مهره اصلی؛ یعنی نارسوس برسیم.