سایت شیدایی ازدواج موقت گروه بازیگران کمدی
گاو خسته بلافاصله از دلیجان جدا شده و مستقیما به اصطبل برده شد. خانم های بازیگر در بارون دو به اطاق پذیرایی که بهترین اطاق قلعه بود برده شدند. ' پیر' فورا مقداری چوب به آن جا آورد و خیلی زود آتش زیبایی در شومینه بزرگ قدیمی همه جا را گرم و روشن کرد. هوا چندان سرد نبود چون اوائل ماه سپتامبر بود ولی آتش برای خشک کردن لباس های مرطوب مورد لزوم بود. به علاوه هوای همسریابی شیدایی ازدواج موقت اطاق متروک طوری مرطوب و سرد بود که گرمای آتش برای همه بسیار مطلوب و دلنشین بود هرچند که سایت شیدایی ازدواج موقت گروه بازیگران کمدی عادت داشتند که در مکان های عجیب و غریب شب را به سر کنند ولی در این جا با حیرت به اطراف شیدایی ازدواج دائم نگاه می کردند و از این همه فقر آشکار شگفت زده شده بودند.
البته آن ها مؤدب تر از شیدایی ازدواج موقت بودند که همسریابی شیدایی ازدواج دائم را بروی شيدايي ازواج بیاورند ولی از احساس تعجب سایت شیدایی ازدواج نمی توانستند جلوگیری کنند. صاحب خانه جوان وقتی همه میهمانان بدور آتش جمع شدند گفت: " شیدایی ازدواج از این که نمیتوانم شما خانم ها و آقایان را برای شام دعوت کنم پوزش می طلبم. متاسفانه گنجه آذوقه ما طوری خالی ست که حتی موش ها نمی توانند ذره ای برای غذای شیدایی ازدواج دائم آن جا پیدا کنند. شیدایی ازدواج در این جا با ' پیر' وفادار تنها زندگی می کنیم.
هرگز کسی برای دیدن ما به اینجا نمی آید. شيدايي ازواج شما میتوانید ببینید که چیز زیادی در این خانه گیر نمی آید. " که نام فضل فروش بود گفت: " عالی جناب... درخواست میکنم که خودتان را برای این مشکلات کوچک ناراحت نکنید. هر چند که در روی صحنه ما غذای مصنوعی، گوشت مرغ گچی و شیشه شراب چوبی مصرف می کنیم در زندگی واقعی سعی می کنیم که از خوراکی های خوب واقعی بهره ببریم. به عنوان سررشته دار گروه، شیدایی ازدواج همیشه مقداری ژامبون بایون، کلوچه های مرغ و از این جور چیزها برای مواقع ضروری در چنته دارم. در همسریابی شیدایی ازدواج موقت چنته پیوسته یک دوجین بطری شراب ناب بردو هم یافت میشود.
شیدایی ازدواج مطمئن هستم
" دست هایش را با شعف بهم مالید و به گفت: " آفرین بر تو سر رشته دار کارآمد! اگر عالِیجناب اجازه بفرمایند آیا ممکن است لطفی کرده و سایت شیدایی ازدواج موقت اقلامی را ذکر کردی از دلیجان برای همه بیاوری؟ ما از علیجناب درخواست می کنیم که به ما منت گذاشته و در این شام با ما شوند. ما این شام مختصر را همین جا صرف خواهیم کرد. شیدایی ازدواج مطمئن هستم که خانم ها لطفی خواهند کرد و میز غذا را آماده خواهند ساخت. " بارون با وقار دعوت آن ها را پذیرفت. حقیقت همسریابی شیدایی ازدواج دائم بود که همه این چیز ها برای بارون طوری غیر منتظره و در عین حال دل پذیر بود که نمیدانست چه بگوید.
او با تحسین به رفت و آمد که مشغول مرتب کردن میز غذا بودند می نگریست. سایت شیدایی ازدواج موقت خانم ها از جای شیدایی ازدواج دائم نزدیک آتش بلند شده و به کمک پیر میز غذا خوری را آماده می کردند. پیر یک رومیزی کهنه را که مثل برف سفید بود روی میز بزرگ و قدیمی اطاق انداخت و از داخل گنجه ها بشقاب و سایر ملزومات را بیرون آورد و تحویل شیدایی ازدواج موقت دو خانم داد.
خیلی زود با دو سبد بزرگ در هر یک از دستانش بازگشت. او فاتحانه کلوچه های اشتها آور را در وسط میز قرار داد. یک زبان نمک سود دود داده را به همراه ژامبون بایون و شش بطری شراب بوردو را نیز روی میز گذاشت.از یک فاصله مطمئن به این تدارکات با دقت و رضایت نگاه می کرد. البته او همسریابی شیدایی ازدواج دائم غریبه ها نمی شناخت و ترجیح میداد که در همان گوشه امن بماند و از کسی درخواست غذا نکند. حیوان بیچاره طوری به سکوت و انزوای ارباب شيدايي ازواج عادت کرده بود که حالا در میان همسریابی شیدایی ازدواج موقت گروه پر سر و صدا بشدت احساس وحشت میکرد.
ماتامور که فکر میکرد چراغ کوچک بارون زیاده از حد کم نور است به جائی که دلیجان قرار گرفته بود رفت و دو شمعدان بزرگ که معمولا برای صحنه مورد استفاده قرار می گرفت با سایت شیدایی ازدواج به اطاق پذیرایی آورد. در هر کدام از این شمعدان ها تعدادی شمع قرار می گرفت که وقتی روشن شدند به همراه نور و حرارت شومینه نور بسیار خوبی را در اطاق ایجاد کردند. اطاق که همیشه تاریک، سرد، بی روح و متروک بود حالا گرم، نورانی و راحت شده بود. در زیر این نور تصاویر خانوادگی بارون جان تازه ای گرفته و نور روی هر چه می افتاد زیبایی جدیدی به شیدایی ازدواج موقت می بخشید.