: -اما یه کاری درخواست ازدواج موقت خانم ها میخوام. سرم رو به پشتی صندلی تکیه داده و چشمهام رو بسته بودم. تقریبا نیم ساعت دیگه هواپیما توی فرودگاه اسلو فرود میاومد. این حجم اذیت و آزاری که از سمت ایمان به من وارد شده، کانال ازدواج موقت با عکس نگاه درخواست ازدواج موقت خانم ها درام رو اونقدر جذاب کنه که خوانندههاش هر روز برای مصیبتهای مناشک بریزن؛ اما خوشبختانه نویسندهای سراغ ندارم
کانال ازدواج موقت با عکس مشتاق نیستم
مهمتر اینکه دیگه اونقدر ضعیف نیستم که ساعتها بشینم اشک بریزم و ناخن به صورت بکشم و کانال ازدواج موقت با عکس مشتاق نیستم که زندگیم بره زیر قلم یک نویسنده. تنها چیزی که اذیتم میکنه اینه که همیشه یک قدم عقبم و از این عقب بودنها میترسم. پچپچهای ریز درخواست ازدواج موقت خانم ها و آئیل روی مخم بود. با خشم برگشتم و گفتم: -یه نیم ساعت الل بشین دیگه. کانال ازدواج موقت با عکس لبش رو گزید و ریز خندید. چشمغرهای به آئیل که پررو نگاه میکرد، رفتم. نفس عمیقی کشیدم و دوباره سر جام برگشتم. هلیا چرا اینقدر نگرانه؟
باید بدونه من اونقدر احمق نیستم که بخوام ایمان رو با کمال میل بپذیرم و تا آخر عمر، با عشقی وافر باهاش زندگی کنم. اه درخواست ازدواج موقت خانم ها زیر لب گفتم. دارم از اصل کارم دور میشم. این عشق و عاشقی رو باید همینجا تمومش کنم. به موقعش تمام کارهاش رو جبران میکنم صاف نشستم و به بهاره که کنار ندا نشسته بود نگاه کردم. همراه کانال ازدواج موقت با عکس سرشون توی لپتاپ بود و چیزی رو نگاه میکردن. خم شدم بهطرفشون و گفتم: -امیدوارم که مشغول تماشای فیلم نباشین. ندا برگشت و گفت: -نه فیلم نیست. یه اتفاق خوب افتاده. سرم رو به معنی خب تکون دادم. گفت: -نارسوس برای دریافت انرژی از اون خوشهی ستارهای یک پایگاه رو تشکیل داده بوده که خوشبختانه چند ساعتیه از کار افتاده. لبخند خوشحالی زدم و گفتم: -اینطوری انرژیشون نصف میشه. بهاره سرش رو بلند کرد و گفت: -نصف نه! درخواست ازدواج موقت خانه درخواست فرصت این رو نداشتن که از اون خوشه استفاده کنن پس اصال انرژیای ندارن؛ اما نمیدونم که چه شماره تلفن اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت. -خب سرعتشون باالست.
مکثی کردم و ادامه دادم: -باید مدتی که اون پایگاه پابرجا بوده رو پیدا کنی و مقدار زمانی که برای تامین انرژی الزم داشتن. اینطوری میشه یه تعداد تقریبی ازشون درآورد. سرش رو تکون داد و صفحه رو عوض کرد. ندا نگاهی بهم انداخت و گفت: -چیشد؟ درخواست ازدواج موقت خانه درخواست گفت چیشده؟ نگاهش کردم و گفتم: -آره. -خب؟ لبخند کجی زدم و گفتم: ربع دیگه توی اسلوییم و بعدش هم به طرف ترومسا، بعد هم این داستان رو برای همیشه تمومشبهم ابراز شماره تلفن اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت کرده؛! ایمان هم مثال غیرتی شده؛ اما ندا االن اصال نمیخوام درموردش حرف بزنم. یک میکنم. با لبهاش جمع شده گفت: خیلی خب! من که چیزی نگفتم.
درخواست ازدواج موقت خانه درخواست ازش گرفتم
درخواست ازدواج موقت خانه درخواست ازش گرفتم و به گفتهی مهماندار کمربندم رو بستم. سرم رو تکیه دادم و به روبهرو خیره شدم. شماره تلفن اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت توی سرم پیچید. -الینا؟ چشمهام رو بستم و گفتم: خوردن پاسپورتم دوباره تلپورت میکنم بیرون فرودگاه. نزدیک ماشینهایی که بهطرف ترومسا میرنوقتی هواپیما بشینه اول شماها پیاده میشید. من تا تحویل پاسپورت درخواست ازدواج موقت خانه درخواست میکنم و بعد از مهربله؟ شماره تلفن اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت. -از کجا مطمئنی که میتونی پاسپورتت رو مهر کنی؟ -مطمئن نیستم؛ اما امیدوارم. -چرا همین االن نمیری؟