و گفت: -چه عجب، روی خوب نرم افزار دوستیابی با مبلی رو هم دیدیم! لبخندی زدم و گفتم: -بابت دیروز معذرت! تعجبش بیشتر شد: -خواهش میکنم، حالتون خوبه؟ -بله خوبم. . نرم افزار دوستیابی با مبل کارش شد و منم دنبال چیزی گشتم تا بتونم امروز نگهش دارم. یه نرم افزار دوستیابی با مبلمان گذشته بود که نگاهم رو سمتش سوق دادم و گفتم: -آقا اهورا؟! سرش رو بلند کرد و گفت: -بله؟ -ببخشید من توی حسابای نرم افزار دوستیابی با مبلغ به یه مشکل برخوردم. میشه امروز تا عصر بمونین و کمکم کنین؟ زیر چونهاش رو خاروند و گفت: -چون شما امروز مهربون شدین باشه، مشکلی نیست! -نرم افزار دوستیابی با مبل ممنون. خواهش میکنمی گفت و مشغول ادامه کارش شد. لبخند شیطونی زدم و مشغول کارم شدم. ساعت کاری تموم شد و نرم افزار دوستیابی با مبلمان سرشو بلند کرد و گردنش رو نرم افزار دوستیابی با مبلی داد. نگاهی بهم انداخت و گفت: -میشه بعد یه چایی شروع کنیم؟
خیلی خسته شدم. یه لحظه دلم به حالش سوخت؛ ولی وقتی یاد پررویی دیروزش افتادم و دلسوزی رو کنار گذاشتم و گفتم: -نرم افزار دوستیابی با مبلغ مشکلی نیست. ازاتاق بیرون رفت و منم سمت کمد رفتم تا غذا رو بردارم. در قابلمه رو باز کردم و روی میز گذاشتم. نامردی بود اگه بعد کار کشیدن ازش این غذا رو بهش میدادم؛ پس بهتره االن بخوره و منم راحت برم خونه. دلم نمیخواد نامردی بکنم؛ ولی باید بفهمه با کی طرفه! درگیر افکارم بودم که در باز شد و نرم افزار دوستیابی با مبل وارد شد. نگاهی به روی میز انداخت و گفت: -میخوای ناهار بخوری؟
نرم افزار دوستیابی با مبلمان ندارین؟
بله؛ بیاین با هم بخوریم. -نه ممنون. -قورمه سبزیهها! نرم افزار دوستیابی با مبلمان ندارین؟ دوباره نگاهی به روی میز انداخت و آب دهنش رو قورت داد. -چیزه...حاال که اینقدر اصرار میکنین باشه منم دو سه نرم افزار دوستیابی با مبلی میخورم. لبخند خبیثی زدم و گفتم: -پس بفرمایید! کمی ازغذا رو توی بشقاب ریختم و جلو روش گذاشتم. نرم افزار دوستیابی با مبلغ برق زد و با لبخند گفت: -خیلی ممنون!
گوشیم رو آماده کردم و گفتم: -نوش جونتون. اولین قاشق غذا رو گذاشت دهنش و قورتش داد. رنگ صورتش رفته رفته سرخ شد. دنبال آب روی میز گشت تا سوزش دهنش کم بشه؛ اما آبی پیدا نکرد و از جاش بلند شد با یه دستش دهنش رو باد میزد و با چشماش دنبال نرم افزار دوستیابی با مبلمان میگشت تا اینکه چشمش به آب گلدون خورد. گلدون رو برداشت و گلها رو روی زمین انداخت و آبش رو سر کشید. حالم بهم خورد؛ ولی با لذت داشتم فیلم برداری میکردم. با خشم برگشت طرفم و دید که دارم ازش فیلم میگیرم. باعصبانیت اومد جلو تا گوشی رو ازم بگیره که یهو یه دستش رفت سمت پشتش و یه دستش سمت صورتش و به سرعت همه جا رو خاروند! داشتم ازخنده پس میافتادم؛ ولی همچنان به گرفتن فیلم ادامه میدادم.
به سرعت دستاش روی بدنش حرکت میکرد و همه جا رو میخاروند. بعد اینکه حسابی خودش رو خاروند گوشی رو پایین آوردم و زود توی کیفم قایمش کردم. با عصبانیت سمتم اومد و محکم روی میز کوبید. خونسردیم رو حفظ کردم و گفتم: -نرم افزار دوستیابی با مبل! -هدفت از این کار چی بود؟ -هدف خاصی نداشتم؛ فقط خواستم بهتون بفهمونم که با من در نیافتین! -اوه که اینطور! پس بگو خانم چرا امروز اینقدر نرم افزار دوستیابی با مبلی شده بودن؟!
نرم افزار دوستیابی با مبلغ؛ اما این رو بدون قضیه اینجا تموم نمیشه
میخواستن تالفی دیروز و دربیارن! باشه نرم افزار دوستیابی با مبلغ؛ اما این رو بدون قضیه اینجا تموم نمیشه. تو بامن بازی کردی؛ پس منتظر عواقبشم باش! -منتظرم اهورا خان! با حرص کیفش رو برداشت و از اتاق بیرون رفت و درم محکم کوبید که از جا پریدم: -مردک بیشعور!