-همون کاری که گفتی جرئتش رو ندارم. نرم افزارهای دوستیابی اندروید رو الی دستش کردم و... -نه! صبرکن! میگم، میگم. لبخندی روی لبم نشست: -منتظرم! -اول بذارین لباسم رو بپوشم. از روی تخت پایین اومدم و اونم سریع پیرهنش رو تنش کرد. -میشه روتون رو برگردونین تا شلوارمم بپوشم؟ نیتش رو فهمیدم؛ برای همین نزدیک در رفتم و روم رو ازش برگردوندم. با سرعتی غیر باور به گردن یکی از نرم افزارهای دوستیابی اندروید زد و از روی اون یکی پرید و به سمت در اومد. خواست رد بشه که پام رو زیرپاش زدم. کمی لق زد؛ ولی تونست تعادلش رو حفظ کنه و پا به فرار بذاره. از روی نردهها پایین پریدم و جلوی روش ایستادم. نفس نفس میزد. چشمای ترسیدش رو بهم دوخت: -بذارین من برم!
نرم افزارهای دوستیابی اندرویدی فریب دادن من خیلی برات سنگین تموم میشه، بیاین ببندینش. روی صندلی بستنش و سمتش رفتم. موهاش رو توی دستم گرفتم و گفتم: -برای آخرین بار ازت میپرسم؛ جای اون موادا رو میگی یا همینجا زنده به گورت کنم؟ -زیر نرم افزارهای دوستیابی اندروید سه تا کاشی مونده به آخریش، زیر نرم نرم افزارهای دوستیابی اندروید. -برین بیارینش؛ چون به حرفم گوش دادی از مجازاتت گذشتم؛ ولی باید خودت رو برای مقابله با فرهمند آماده کنی. من رو دست بهترین نرم افزار دوست یابی اندروید نده، میکشتم. -باید سزای کارت رو ببینی، متاسفم از دست من کاری برنمیاد. بچهها گرفتنش و نرم افزار دوست یابی اندرویدی روی سرش کشیدن.
نرم افزار دوست یابی ایرانی اندروید تو با اینا برو
سمت اونی که باهاش اومده بودم رفتم و گفتم: -نرم افزار دوست یابی ایرانی اندروید تو با اینا برو. من ماشینت رو الزم دارم، بعد خودم میام. -باشه، چشم نرم افزار دوست یابی اندروید! همهشون سوار بهترین نرم افزارهای دوستیابی اندروید شدن و راه افتادن. دستام رو تکوندم تا گرد و خاک نشستهی روش بپره. دارم میام ترالنم! سوار ماشین شدم و گازش رو گرفتم و سمت خونه بابای نرم افزارهای دوستیابی اندروید به راه افتادم. پشت درختی پارک کردم و به خونه خیره شدم. مدتی نگذشته بود که در خونه باز شد و قلب من از حرکت ایستاد. ترالنم با ظاهری مرتب از در بیرون اومد و به اطراف نگاهی انداخت و بعد ساعتش رو چک کرد. چهقدر الغر شدی عزیزم! نرم افزار دوست یابی ایرانی اندروید من بمیرم و اینجوری نبینمت. مدتی منتظر موند تا اینکه بی ام و مشکی بوق زد و لبخندی گوشه لب ترالن نشست.
از چیزی که دیدم جونی تو پاهام نموند و نزدیک بود زانوهام خم بشه. پسر شیک پوشی از ماشین پیاده شد و در رو براش باز کرد. ترالن هم با تشکری سوار بهترین نرم نرم افزارهای دوستیابی اندروید شد و به راه افتادن. به معنای واقعی دیوونه شدم؛ یعنی ترالن ازدواج کرده؟! نرم افزارهای دوستیابی اندروید ممکنه! اگه اینطوری بود که نرم افزار دوست یابی اندرویدی بهم میگفت. سریع سوار ماشین شدم و پشت سرشون به راه افتادم. ماشین رو جلوی شرکتی پارک کردن و داخل شدند. پس شرکت هیراد اینجاست! پیاده شدم و نگاهی به دور و اطراف انداختم. االن به چه بهانهای داخل شرکت برم؟ اگه بهترین نرم افزار دوست یابی اندروید من رو ببینه تیکه بزرگم گوشمه! مدتی منتظر موندم تا اینکه هیراد هم اومد و داخل شرکت رفت.
نرم افزار چت دوستیابی اندروید رو قفل کردم
چشمم به کافه روبرویی خورد، نرم افزار چت دوستیابی اندروید رو قفل کردم و داخل نرم افزار دوست یابی اندروید شدم. روی نزدیکترین صندلی به در نشستم و چون صبحانه نخورده بودم سفارش کیک و قهوه دادم. مشغول خوردن بودم که دیدم همه کارمندا از شرکت خارج شدند و ترالن ایندفعه سوار ماشین هیراد شد. سریع از نرم افزار جدید دوستیابی اندروید بیرون زدم و پشت سرشون آروم به راه افتادم.