ربات دوست یابی حرفه ای هم خواستار بازگشت مت بود اما اون میدونست که مت هرگز نخواهد آمد. اون یک نامه با یک تماس تلفنی دریافت م یکرد و بعد مت از صدای گرم و عمیقش پشیمان می شد. و بعد هم البد به کر ی درباره یوتا و نیاز آنها به هم و بودن آنها در کنار هم توضیح میداد و ربات دوست یابی حرفه ایدی نمیتونست با این واقعیت روبرو بشه و منتظر چنین روزی بمونه. ربات دوست یابی حرفه ای تقریبا در یک حالت عجی ب و خیره شدنبه دور و برش تمام وسایلو چیز های خودش رو جمع کرد و از ربات دوستیابی بر اساس شهر خارج شد. بدون هیچ نقشه و نظری درباره اینکه کجا قراره بره و آنقدر با سکوت و تنها از اونجا رفته بود که روبی حتی هیچ وقت ند یده بود که اون از اونجا رفته.
ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام به طرف جاده رفته بود و فقط به رفتن ادامه داده بود. در حالی که چمدون خودش رو جمع کرده بود و توی عالم خودش بود حتی هیچ وقت وزن چمدونش رو هم احساس نکرده بود و پیش از آنکه به خودش بیاد سوار قطار به مقصد لندن شده بود. بیش از آنکه متوجه بشه که د یگه جایی برای رفتن برای اون وجود نداره.
ربات دوست یابی حرفه ایدی شده بود
کلبه روستایی به فروش رسیده بود و تنها پول خیلی کمی از اون سهم ربات دوست یابی حرفه ایدی شده بود. چون که اون پساز مرتب کردن اتاق، مت ی ک ی ادداشت برای جنی مبن ی بر اینکه ربات دوستیابی بر اساس شهر د یگه اونجا زندگی نم یکنه روی تخت رها کرده بود. ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام خیلی دور از اینجا بود و کری هیچکس رو نمی شناخت و بعد اون جنی رو یادش اومد. آنجا جایی بود که ربات دوست یابی حرفه ای رفت تا ی ک مدت ی توی تخت بمونه و از رفتن به جایی امتناع کنه. و از درد و صدمه ای که بهش وارد شده بود به خودش پناه ببره و دقیقا همین جا بود که کر ی پ ی برده بود که از مت بارداره و جنی قسم خورده بود که در مورد اون رازش رو از مت مخفی کنه.
ربات دوستیابی بر اساس شهر رو جستجو کرد
جنی ربات دوستیابی بر اساس شهر رو جستجو کرد و آدرس آلن در استرالیا رو پیدا کرد. وقتی که آلن از استرالیا اومد، اون رو از. ناامید ی بیرون کشید و به اون زندگی تازه ای بخشید. ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام هر دو از فاش کردن اسم مت به آلن خودداری کردند. جنی هم صداش رو در نم ی آورد چون که قولی به ربات دوست یابی حرفه ایدی داده بود این بود که از گفتن اسم مت خودداری کنه. به خاطر اینکه کر ی مت رو هنوز هم دوست داشت و هیچ وقت دست از محبت کردن به اون برنداشته بود.
زمان_حال اون ناگهان متح یر و مات و مبهوت شد و خیلی خجالت کشید زمانی که متوجه شد هر دو یعن ی مت و روبی در درگاه ایستاده اند و به نواختن اون گوش میدهند. چشمهای ربات دوست یابی حرفه ای به د یوار خیره شده بود. افکارش ب یش از چهار سال از اون دور بود و ناگهان چشمها ی خودش رو توی چشمهای مت پیدا کرد ربات دوستیابی بر اساس شهر ربات چت ناشناس بدون نیاز به سکه تلگرام دوست داشتنی روبی با صدای دو رگه ای حاک ی از گر یه این رو گفت. چشمانش کمی مرطوب بودند. _آخرین قطعه ای که نواختی خیلی غمگینانه و ناراحت کننده بود اما همیشه مورد عالقه منه، از وقتی که رفتی پیانو هرگز لمس نشده، منظورم اینه که روبی با نگرانی به مت نگاه کرد ولی مت به حرفش گوش نمیداد اون فقط تلخ به ربات دوست یابی حرفه ایدی خی ره شده بود. گرمای کوچکی که اخیرا از خودش نشان داده بود کامال از بی ن رفته بود. مت به تند ی و به طور ناگهان ی گفت؛ _من پیانو رو تنظیم خواهم کرد مت این رو گفت و بیرون رفت.