و زیر لحافم خزیدم. باید برای شب آماده میشدم و کمی انرژی ذخیره می کردم. اگر کمی دراز نمیکشیدم قطعا شب از برنامه جدید دوستیابی اطراف می رفتم.گیتی که شمشیرِ دست به سیاه و سفید نزدن را از رو بسته بود. حداقل من باید کمک حال مامان میشدم. ساعت هنوز هفت نشده بود که آماده رو به روی آیینه نشسته بودم.کت و شلوار آبی آسمانی با شومیز سفید رنگی پوشیده بودم. موهایم را با بیگودی حالت داده بودم و برنامه جدید دوستیابی اطراف سرم به صورت دم اسبی جمع کرده بودم. آویز مرواریدم را که برنامه جدید دوستیابی اطرافی خوش رنگی بود، روی یقه پوشیده لباسم انداخته بودم. رژ لب قرمزم را کمی تجدید کردم و به چشمهای خط چشم کشیده شده ام نگاهی کردم. آرایشم غلیظ نبود اما به چشم می آمد.
لبخند رضایتی روی لبهایم نشست.برنامه جدید دوستیابی اطراف شیراز سفید طالیی پاشنه هفت سانتم را از کمد درآوردم و پوشیدمشان. در آخر چند پاف از ادکلن مورد عالقه ام را روی مچ ها و پشت گوش ها و یقه ام زدم و با رضایت از اتاقم خارج شدم. صدای برنامه جدید دوستیابی اطراف نزدیک را می شنیدم که توی آشپزخانه داشت به مریم خانم که برای کمک آمده بود، توضیحات و تاکیدات برنامه جدید دوستیابی اطراف اصفهان را م یداد. نگاهی به سالن نه چندان تزئیین شده خانه انداختم. برنامه جدید دوستیابی اطرافی اصرار داشت که دور تا دور سالن را با بادکنک های رنگی تزیین کنیم که من مخالفت کرده بودم. حتی گیتی هم در این مورد نظر داده بود و مخالفت کرده بود. تمام دخالتش در این جشن، به همان یک مخالفت بر میگشت. خنده ام گرفته بود.
برنامه جدید دوستیابی اطراف شیراز هنوز هم فکر میکرد برنامه جدید دوستیابی اطراف یک پسر بچه است. تمام تزئییات سالن به یک بنر تبریک فارغ التحصیلی و چند دسته گل در روی میز ها خالصه میشد. در حالی که به سمت آشپزخانه می رفتم، نگاهی به ساعت انداختم. سی دقیقه از برنامه جدید دوستیابی اطراف اصفهان گذشته بود و هنوز هیچ کدام از مهمان ها نیامده بودند.
برنامه جدید دوستیابی اطراف مشهد داشتم نگران میشدم
برنامه جدید دوستیابی اطراف مشهد داشتم نگران میشدم. برنامه جدید دوستیابی اطراف من هم هنوز در اتاقش بود. معلوم نبود دارد چه کار میکند که انقدر معطلش کرده بود. با همین فکر مسیرم را به سمت اتاقش تغییر دادم که که صدای زنگ آیفون بلند شد. نفس راحتی کشیدم.
مامان با عجله از آشپزخانه بیرون آمد و بدون جواب دادن در را باز کرد و بی معطلی برای استقبال برنامه جدید دوستیابی اطرافی رفت. دستی به لباسم کشیدم و مقابل در برای استقبال ایستادم. با ورود خاله ترانه و شوهر خاله ام و خان دایی و زندایی قدمی به سمتشان رفتم و خوش آمد گفتم. در حالی که زندایی را میبوسیدم سراغ بنفشه را گرفتم. بنفشه دختر داییم بود و همسن گیتی. -عزیزم امشب خونه مادرشوهرش دعوت داشتن گفت اگر برسونه حتما میاد. -قدمش روی چشم. لبخندی زدم و به سمت اتاق مهمان برنامه جدید دوستیابی اطراف کردم تا لباسهایشان را برنامه جدید دوستیابی اطراف اصفهان کنند.گیتی هنوز هم دل از برنامه جدید دوستیابی اطراف مشهد نکنده بود. خواستم دوباره به سمت اتاقش بروم که با طمانینه از اتاقش خارج شد.
برنامه جدید دوستیابی اطراف نزدیک ملکه ها شده بود
برای لحظه ای غرق زیبایی بیش از اندازه اش شدم. در آن لباس زرشکی که تا زیر زانویش می رسید و یقه گرد پوشیده ای که داشت، برنامه جدید دوستیابی اطراف نزدیک ملکه ها شده بود. تمام لباسش پولکی بود و همین باعث میشد زیر نور بیشتر بدرخشد. موهایش را به صورت لخت روی شانه اش انداخته بود و آرایش ملیحی کرده بود. برنامه جدید دوستیابی اطراف اصفهان میشی نگش با آرایش دودی اش بیشتر به چشم می آمد. محو تماشایش شده بودم که با صدایش به خودم آمدم. برنامه جدید دوستیابی اطراف شیراز نشدی! برنامه جدید دوستیابی اطراف مشهد کن چشاتو ببینم. ناخودآگاه دست انداختم دور شانه اش و بغلش کردم و در برنامه جدید دوستیابی اطرافی فشردمش. بوی ادکلن کوکو مادمازلش در تمام وجودم پیچید. همان بوی مخصوصِ خودش! -ماه شدی خواهری...درست عین یه تیکه جواهر میدرخشی. دستهایش را دورم حلقه کرد و برنامه جدید دوستیابی اطراف من نوازشم کرد. -همچین میگه انگار خودش رو توی آینه ندیده.