که اومد جلو و گازش گرفت که جیغم رفت هوا...خندید و بای بای کرد و رفت بیرون. "تیام" از خونه که خارج شدم، تمومه وجودمو برنامه برای دوست یابی صدا میکرد...نمیدونم چرا ولی دلم نمیخواس یه لحظم رهاش کنم! پوفی کشیدم و رفتم سوار ماشینم شدمو روندم به طرف اداره... بعد از ١ ساعت بالاخره از ترافیک سنگین تهران خلاص شدمو رسیدم...
برنامه دوست یابی ایرانی از اینک برم اداره
برنامه دوست یابی ایرانی از اینک برم اداره، یه جعبه شیرینی خریدم و بعد رفتم اونجا...برنامه برای دوست یابی خارجی جای همیشه پارک کردم و رفتم تو! وارد که شدم، بچه ها سوت کشیدنو دست زدن با صدای اونا، از اتاق اومد بیرونو گفت: چه خبره؟؟اداراررو گذاشتین رو س.. منو که دید ادامه حرفشو خورد و لبخند زدو اومد جلو.: ببین کی اینجاس احترام گذاشتمو گفتم: سلام بهترین برنامه برای دوست یابی ارادتمندم: سلام خوبی پسرم؟
قربان شما: مبارک باشه پسر با حرفه یادم از شیرینی افتاد و برنامه برای دوست یابی خارجی کریمیو صدا زدم و گفتم که پخشش کنه، بعد رومو کردم سمت و گفتم: سلامت باشین، همه اینارو مدیون شماییما...راستی چرا برنامه برای دوست یابی دختر نیاوردین دیشب؟ گ: ببخش پسرم، کار برام پیش اومد، دلم خیلی میخواس ولی نشد... قربونتون، اشکال نداره بعد از ، بچه ها یکی یکی اومدنو تبریک گفتن... از برنامه برای دوست یابی پرسید که گفتم موند خونه تا استراحت کنه! خلاصه بعد کلی حرف راجب عروسی و ازدواج ما، رفتیم تو اتاق تا حرف بزنیم...
ارسلان و آرمینو کیهان و دو سه تا از بچه ها ام اومدن تو اتاق. : خب بچه ها، واسه پایان مأموریتتون که با موفقیت زیادی همراه بود، میخوایم همتونو ارتقا درجه بدیم... به نظرتون مراسمو چه برنامه برای دوست یابی خارجی بذاریم خوبه؟
برنامه دوست یابی در اطراف: فک کنم واسه هفته آینده
برنامه دوست یابی در اطراف: فک کنم واسه هفته آینده بهتره...برنامه برای دوست یابی دختر ای هفته قراره تیم تحقیقاتی بیان، حالا بازم نظر بچه ها آره با برنامه دوست یابی در اطراف موافقم ارسلان: منم فک میکنم بهترین زمان همون موقعس. : کیهان جان شما چی میگی؟بقیه؟ کیهان: موافقم درسته وقتی بقیم همین نظرو دادن و تایید کردن، قرار شد که هفته ی آینده مراسمو برگزار کنیم! بعد تموم شدن بهترین برنامه برای دوست یابی بچه ها و گفتن که به برنامه برای دوست یابی سلام زیاد برسونم و زودتر برم خونه! منم از خدا خواسته از همه خدافظی کردمو جلدی سوار ماشین شدمو راه خونرو در پیش گرفتم. وقتی رسیدم...
بوی خوش قرمه سبزی، تمومه خونرو پر کرده بود! لبخند زدمو وارد شدم، برنامه برای دوست یابی خارجی برنامه دوست یابی در اطراف مشغول کار بود متوجه اومدم نشد...پشت بهم واستاده بود و داشت سالاد درست میکرد...رفتمو آروم آروم نزدیکش شدم و از پشت بغلش کردم. چون به کارام عادت داشت، نترسیدو آروم سرشو برگردوند و گفت: جناب ، من یه !!!
صدای قدماتو هر چند آرومم حس میکنم. تیام: اه رکب خوردم برنامه برای دوست یابی دختر خندیدو هیجی نگفت. "طنین" بعد رفتن تیام، تصمیم گرفتم اولین روزه مشترکه زندگیمونو پاشم غذا درست کنم. چون مامانم برام مواد قورمه سبزیو از دیشب آماده کرده بود، سریع رفتمو مشغول شدم داشتم خورشتو هم میزدم که تلفن خونه زنگ خورد. برنامه دوست یابی ایرانی کم کردم و رفتم تلفنو برداشتم و جواب دادم: بله؟ مامان بهترین برنامه برای دوست یابی: سلام عروس گلم سلام برنامه برای دوست یابی خوبین؟ مامان تیام: مرسی عزیزدلم، تو خوبی؟راحتی؟ خداروشکر آره همه چی عالیه مامان تیام: قربونت برم، مزاحمت نمیشم میخواستم برنامه دوست یابی در اطراف رایگان بپرسم، ببینم درد که نداری؟