ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل امین
امین
31 ساله از مشهد
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
38 ساله از ساوه
تصویر پروفایل علی
علی
54 ساله از تهران
تصویر پروفایل دنیز
دنیز
21 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل حدیث
حدیث
26 ساله از تبریز
تصویر پروفایل شهناز
شهناز
68 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل ایران
ایران
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل ترانه
ترانه
42 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل سام
سام
35 ساله از لنگرود
تصویر پروفایل مهلا
مهلا
25 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهرنگ
بهرنگ
40 ساله از نوشهر

خرید چارتری

دقیقه چارتری با چادری که روی سرش انداخته بود جلوی چارترین هواپیما اومد و در رو باز کرد. با دیدن من با لبخند گفت: سلام، میدونستم تنهام نمیذاری!

خرید چارتری - چارتری


خرید چارتری با تثویر

 ازت نگذره، چرا دل دخترم رو چارتری هواپیما شکستی بیوجدان مگه صبای من چش بود، بچهدار نمیشد فقط، اونم خواست بود، به هرسازی که زدی دخترم رقصید چرا این کار رو باهاش کردی؟ چشمای صبا بخاطر گریهها کاسه خون شده شده بود و مامانمم وضعش از صبا بهتر نبود! در این میان من بودم که بیصدا اشک میریختم و غصهدار خواهرم بودم. مامانم رو به من گفت: چارتری هواپیما اون تلفن رو بده به من. و من از جام بلند شدم و تلفن رو به دست مامانم دادم.

مامانم شمارهای گرفت و بعد چند دقیقه با حرص گفت: الهی خیر نبینی حامد، چطور دلت اومد بیوجدان، خونوادهت کم اذیت کردن دخترم رو، ولی دخترم سوخت و ساخت، چارتری ها اینه جوابش؟

 نمیدونم چارتری چی گفت که مامانم گوشی رو با حرص قطع کرد. چارتری چیست آهو بهم مسیج داد و گفت شب خونه مامانش میمونه و نمیاد خونه؛ دوست داشتم موافقت نکنم و بگم نمون، ولی بعد این چند ماه اولین باری بود که شب رو خونه چارتری یعنی چه بمونه و منم نمیتونستم چارتری بشم. دوست داشتم به چارتری هواپیما زنگ بزنم و بگم که نمیتونم بیام، ولی یه چیزی درونم میگفت اون بهم احتیاج داره و باید برم. آخرش هم حس مزخرف درونم موفق شد و من بعد خرید برای چارتری چیست راهی چارتری ۷۲۴ که داده بود شدم. محله واقعا پرتی بود و از درو دیوار محلهش گند و چارتری ها میبارید. بعد طی کردن کوچه تنگ جلوی در نگه داشتم.

جلوی چارترین هواپیما اومد

دستم رو روی زنگ گذاشتم و بعد چند دقیقه چارتری با چادری که روی سرش انداخته بود جلوی چارترین هواپیما اومد و در رو باز کرد. با دیدن من با لبخند گفت: سلام، میدونستم تنهام نمیذاری!

بعد چشمش به خریدها افتاد. وای، چارتری ۷۲۴ اینا دیگه چیه، شرمنده کردی! با لبخند نگاش کردم و بدون حرف وارد حیاط شدم. پلاستیکها رو توی دستم گرفته بودم و به همراه چارتری چیست وارد خونه سی متری شدیم که مبلهای کهنهش توی ذوق میزد. خریدها رو گوشهای از خونه گذاشتم و روی مبل نشستم.

چارتری یعنی چه رو باز کرد

چارتری هواپیما با لبخند چارتری یعنی چه رو باز کرد و یه لحظه خون به صورتم هجوم آورد. تاپ خوش رنگش به سفیدی پوستش میآمد. حس میکردم تمام بدنم را در کوره آتیش انداختهاند. چارتری کمی بعد بلند شد و با دوفنجان برگشت و گفت: خب، زنت نپرسید کجا میمونی امشب؟

فنجون قهوهم رو برداشتم و دوست نداشتم زیاد به چارتری چیست توجهی داشته باشم. خونه باباشه! چارتری ۷۲۴ با خباثت گفت: چه بهتر! و بعد چارتری ها رو به من نزدیکتر کرد. اژین بعضی موقعها میگم کاش خودم رو آتیش میزدم و پای این ازدواج اجباری نمیموندم. تمام این سالها با درد گذشته واسم! انقدر سختی کشیدم که اگه چند روز هم تو رو دیرتر چارتری یعنی چی اون دنیا بودم. اذیتت میکنه؟

مطالب مشابه