ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل ایران
ایران
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل سعید
سعید
36 ساله از تبریز
تصویر پروفایل داریوش
داریوش
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
38 ساله از ساوه
تصویر پروفایل امیر حسین
امیر حسین
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل دنیز
دنیز
21 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل امیر
امیر
34 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل حدیث
حدیث
26 ساله از تبریز
تصویر پروفایل شهناز
شهناز
68 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل ایمان
ایمان
54 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل ترانه
ترانه
42 ساله از شمیرانات

خرید ویلاجار

ویلاجار شمال رو میگی؟ اره دیگه زد زیر خنده: نه ویلاجار رامسر. ... تازه تو راهرو که داشت در موردش نطق میکردم، هنوز اونجا بود فکر کنم شنید

خرید ویلاجار - لینک خرید ویلاجار


تصویر خرید ویلاجار

حالا ویلاجار شمال بودم منظورم رو از اون حرفی که زدم رو، نگرفته باشه ویلاجار کردان رو به من گفت: شما نمیخواین برگه تون رو بدید تا امضا کن. از جام بلند شدم و بدون ویلاجار که نگاهش کن بر هم رو به دستش دادم. ویلاجار کیش گفت: واقعا نمیدونیم با چه زبونی از شما تشکر کنیم. شما لطف بزرگی در حق ما کردید. ویلاجار کردان: خواهش میکنم. امیدوارم در این مدتی که مهمان ما هستید تجربه های خوبی رو کسب کنید. بعد رو به نیما گفت

ویلاجار کرج دوباره تشکر کرد

 شما به خانوم سرحدی بگید.از حالا به بعد این ویلاجار رامسر هم با ما همکاری میکنن. ویلاجار کرج دوباره تشکر کرد.

اما من که اصلا یادم نمی یاد خداحافظی هم کرده باشم. اونروز صرف آشنایی و معارفه با مهندسین دیگه شد. همکاری جدید ما بجز امیر و نیما تشکیل میشد از مهندسین: خانومها نیکویی و رسمتگار و ویلاجار و وحدت که همشون به نظر میومد باتجربه باشن، چون از نظر سنی حداقل 2 برابر سن ما بودن. و البته این سرحدی که چشم نداشت ببینمش. فکر کن از م*س*تخدم و این چیزا هم خبری نبود. شیرین

 ویلاجار کیش میگم قضیه راهرو و آسانسور چیه ؟

 ویلاجار کیش میگم قضیه راهرو و آسانسور چیه ؟ اخ. ..تازه داشت یادم میرفت. ....هیچی ویلاجار کردان دیروز وقتی از آسانسور بیرون می اومدم خوردم به ویلاجار یاروهمه وسایلش پخش و پلا شد. ویلاجار شمال رو میگی؟ اره دیگه زد زیر خنده: نه ویلاجار رامسر. ... تازه تو راهرو که داشت در موردش نطق میکردم، هنوز اونجا بود فکر کنم شنید با خنده گفت: گفتم چه بد جور نگات میکرد. این هم از شانس من دیگه. اد یارو باید همون رادمنش باشه ویلاجار سرخرود

با لودگی گفت: مهندس رادمنش اخ اخ اخ. ..ویلاجار شمال طرف واقعا مهندس بود. تو رو بگو. .عجب حرفی زدیم. من اگه بود ما همون موقع مینداختمت بیرون خودت که بدتر سوتی داد ویلاجار کرج....بعد با ادا گفت: مگه شما هم ویلاجار کردان رفتید. به هر صورت حرف از حرف تو بدتر نبود. خوب اون حقش بود نباید اون حرف رو میزد. تو هم نباید اون موقع این حرف رو میزدیم. اون که محتاج ما نبود. والا ویلاجار رامسر کرد همون موقع با اردنگی بیرونمون نکرد خیل خب بابا اگه بگم غلط کردم ولمون میکنی یه شکلک برام در اورد وبه راننده تاکسی گفت جلو در دانشگاه پیادمون کنه. ویلاجار صدیق به برگه هایی که توسط امیر مهر و امضا شده بود نگاهی انداخت و گفت: عجب شانسی شامل حالتون شده. ویلاجار سرخرود

یکی از بهترین دانشجو های من بود. تا ویلاجار متل قو که میتونید کمال بهره رو بگیرید. چون مطمئنا تجربه های خوبی رو کسب میکنید.

مطالب مشابه