و سینی رو از دستم گرفت: نوشیدنی مورد علاقه بلیط چارتری تهران استانبول هم که آوردی. لبخندی رو بهش زدم که ادامه داد: تو بشین من میارم. و من کنار بلیط چارتری تهران استانبول علی بابا رفتم و نشستم که بلیط چارتری تهران استانبول نیشگون ریزی از بازوم گرفت و گفت: چرا بهم نگفته بودی اون پسره سالار راد عاشقته؟ و بعد تن صداش رو یکم کمتر کرد و گفت: میدونم زشته این حرفها، ولی از بلیط چارتری از تهران به استانبول زیادی خوشگلتره! چشمام رو گرد کردم و با ترس به در اتاق اژین نگاه کردم و گفتم: هیس، میشنوه، عوضش شعور و ادب نداشت خواهر من.
قیمت بلیط چارتری تهران استانبول بیچاره به جای من استرس گرفته بود
قیمت بلیط چارتری تهران استانبول بیچاره به جای من استرس گرفته بود و هی میگفت: بحث رو عوض کنید زشته میشنوه شوهرت. فکر کنم میترسید یهو اژین بیاد بیرون و همشون رو به باد توهین بگیره. موضوع بلیط چارتری تهران استانبول بسته شد و بلیط چارتری تهران استانبول علی بابا یهویی گفت: آهو، فردا بریم آرایشگاه؟ نه، فردا اگه کاری ندارین و بیکارین بیاین کمک کنید خونهم رو یکم واسه عید تمیز کنم از شهرستان مهمون میاد واسم. شیرین پشت چشم برام نازک کرد و گفت: چقدر تو سواستفاده گری! و قیمت بلیط چارتری تهران استانبول هم ریز خندید و گفت: آره واقعا. رو بهشون گفتم: آخه واسه عید میرم دیگه آرایشگاه، فردا چرا برم؟ صبا و بلیط چارتری تهران استانبول علی بابا و بلیط چارتری از تهران به استانبول مثل علامت سوال شدن و با تعجب نگاهم کردن. شیرین نتونست جلوی زبونش رو نگه داره و گفت: میگم شوهرت تلخه، بیچاره حق هم داره، به خودت نگاه کردی؟
بلیط چارتری تهران به استانبول از جام بلند شدم
کدوم تازه عروسی اینجوریه آخه! بلیط چارتری تهران به استانبول از جام بلند شدم و سمت آینه رفتم و همانطور که داشتم خودم رو نگاه میکردم گفتم: چطورم مگه؟ ولی با دیدن موهای رشد کرده سرم که رنگش رفته بود و ابروهای نسبتا پرم که البته میدادم بلیط چارتری تهران استانبول تمیزش میکرد گهگاهی ولی الان پر بود بهشون حق دادم، واقعا حالا انتظارم دارم اژین از من خوشش بیاد، از چی من خوشش بیاد آخه؟
همون طور تا روز طلاق دوستش میمونم و این احساس سرباز کرده هم به فنا میره! بلیط چارتری از تهران به استانبول با خنده گفت: انگار خودت یافتی که چی میگیم. پکر سر جام برگشتم وگفتم: راست میگین بریم فردا. دخترا خندیدن و برای فردا برنامه چیدن که دیدم بلیط چارتری تهران استانبول علی بابا با سرفه مصلحتی رو به من پرسید: آهو امروز چند شنبهست؟ سمتش نگاه کردم سه شنبه. خب! خب، چی؟ تاریخ چنده؟
یست و چهارم. فردا چه روزیه؟ شقایق خواست جیغی بکشه که جلو خودش رو گرفت و گفت: فردا ولنتاینه! و بلیط چارتری تهران به استانبول با حالت زاری گفت: یه ولنتاین دیگر هم آمد، ولی مرد رویاهای من نیامد! شقایق پس کلش زد: نه که تو اصلا فردا کادو نمیگیری، بخاطر همین کسلی! صبا رو به من با خنده پرسید: خب، چیزی خریدی؟ به سمتشون نگاه کردم که منتظر نگام میکردن. بلیط چارتر تهران استانبول آنیل پرواز ادامه داد: