صبا دیس میوه رو بین همه چرخوند و کنار شوهرش نشست. نمیدونم چرا نگاهم زیادی سمت شوهرش، حامد میچرخید. شاید به این دلیل بود که تهریشش رو اصلاح کرده بود و یکمم به خودش رسیده بود. ولی انگار صبا از این تغییرات زیادی هم راضی نبود! با صدای بابام که رو به بلیط هواپیما خارجی ماهان داشت حرف میزد، دوباره نگاه ذره بینیم رو از روی حامد برداشتم و توجهم رو به بابام دادم.
بلیط هواپیمایی ماهان خارجی دختر من یکم زیادی خصلت مردونه داره! نمیدونم من که تو این چند سال نتونستم درستش کنم امیدوارم تو بتونی. و بعد خنده ریزی کرد. چشمام رو درشت کردم و به بلیط هواپیما خارجی ماهان نگاه کردم که اون هم خندید که پدرم ادامه داد: نمیدونم چی تو این کلهش هست، من بهش میگفتم کار نکن با التماس و گریه میخواست که سرکار بره و مستقل بشه بعدش هم یه روز گفت نمیره، کنه تو جریمه کنسلی بلیط هواپیما خارجی ماهان تو سرکار رفتن از سرش بیفته. لبخندی زدم که تلخیش روحم رو سوزاند و نفسم رو برید.
اگه سالار رادی نبود محال ممکن بود توی این بازی باشم که خودمم میدونم آخرش به ضررمه! مامانم با لبخند رو به پدرم گفت: مرد این چه حرفیه، دختر من خیلی هم خانومه! فقط بچهم دوست داشت مستقل بشه همین!
شرایط کنسلی بلیط هواپیما خارجی ماهان پرتقالی برداشت
اینبار شرایط کنسلی بلیط هواپیما خارجی ماهان پرتقالی برداشت و همان طور که پوست میکند گفت: که خیلی وقته دیگه آهو به کار کردن فکر نمیکنه و خیالم راحته.
داشت حوصلهم از حرفاشون سر میرفت و یه جورایی هم نگران بودم.
صبا با خرید بلیط هواپیما خارجی ماهان نگران کننده بود
پچ پچهای صبا با خرید بلیط هواپیما خارجی ماهان نگران کننده بود و حامد و بلیط هواپیمایی ماهان خارجی هم اصلا با هم زیاد نجوشیدن و مثل غریبهها بودن تو این چند ساعت. بعد یک ساعت بلیط هواپیما خارجی ماهان اجازه رفتن خواست که پدرم با لبخند و صمیمیت بدرقش کرد و حامد هم پشت سر او بلند شد و او هم رفت، ولی قیافهی خرید بلیط هواپیما خارجی ماهان زیادی گرفته بود و اصلا بلند نشد تا حامد رو بدرقه کنه و با عجله به اتاق رفت.
با عجله پشت سرش رفتم تا علت ناراحتیش رو بپرسم، ولی با دیدن اینکه پتو رو روی سرش کشید به خودم اجازه ندادم تو کارش دخالت کنم و برگشتم به هال. تمام کارتهای عروسی پخش شدن و شیرین و شقایق هم چقدر ذوق کرده بودن، توی حنا ساقدوشهام بودن و بخاطر همین قرار شده بود با هم بریم و لباس بگیرن. لباس حنای من قرمز بود و لباسی هم که برای شقایق و شیرین گرفتیم هم سفید بودن که البته بخاطر پارچه براقی که داشتن زیادی خوشگل بودن! البته خرید بلیط هواپیما خارجی ماهان پول لباسهاشون رو حساب کرد، بخاطر اینکه ساقدوش من بودن، که البته شیرین بخاطر این لطف بلیط هواپیما خارجی ماهان داشت بندری میرقصید. دو روز قبل حنام خانواده بلیط هواپیمایی ماهان خارجی هم اومده بودن و توی هتل میموندن که البته من زیاد اصرار کردم که تو شرایط کنسلی بلیط هواپیما خارجی ماهان ما بمونن ولی قبول نکردن. توی آرایشگاه نشسته بودم و شیرین و شقایق هم به سروکله هم میزدن و خوشحال بودن. آرایشم و جریمه کنسلی بلیط هواپیما خارجی ماهان تموم شده بود و دخترک قلمیای داشت لاک ناخونهام رو میزد.