همسریابی توران ۸۱ جدید همان ایستگاهی که او پیاده شد، پیاده می شوم
همسریابی توران ۸۱ جدید همان ایستگاهی که او پیاده شد، پیاده می شوم و همه راه را همسریابی توران 81 جدید می روم. گاهی هم توران همسریابی داستان را برای باقی مسافران تعریف می کنم تا اگر کسی او را دیده است و می شناسد نشانی از او به من بدهد. حالا هم خیال می کنم شما چند همسریابی توران 81 جدید از جایی که می خواستید بروید رد شدید. از طلوع خورشید صبح توران همسریابی 81 تنها پیامی است که از مرکز رادیویی شهر مدام از همه بلندگوها پخش می شود. توران همسریابی جدید آرام رو به روی پنجره، همسریابی توران ۸۱ ناهارخوری وسط اتاق، که حالاخالی شده و فقط جای قاب های روی دیوار نشان از وجود زندگی می دهد که در توران همسریابی 81 خانه جریان داشته، نشسته است.
هر تکه پیامی را با نسیم به توران همسریابی طرف و آن طرف اتاق پرواز می دهد
به دریا خیره شده و انگار احساسی زیر پوستش برای خارج شدن تقلا می کند. همه کاغذ های دفتر کوچک روی میز را یکی یکی می خواند و اشک می ریزد و تکه تکه می کند. انگار با هر تکه پیامی را با نسیم به توران همسریابی طرف و آن طرف اتاق پرواز می دهد. ساعت از دوازده ظهر هم گذشته و هنوز نیومده، حتما اتفاقی براش افتاده، صبح که می رفت قرار بود بعد فرستادن آخرین بار اثاثیه برای رفتن خودمون یه ماشین کرایه کنه و زود برگرده. از کجا می خواست ماشین گیر بیاره. کسی نمونده، همه رفتن، ما آخرین نفرا هستیم. همسریابی توران 81 نسخه جدید گفتم زودتر از توران همسریابی 81 خراب شده بریم، به گوشش نرفت که نرفت. آرام آرام ماهیچه های پیشانیش منقبض می شوند و دستانش شروع به لرزش می کنند.
دارد راه توران همسريابي را پیدا می کند
گویا آن همسریابی توران 81 نسخه جدید کذایی دارد راه توران همسريابي را پیدا می کند. پلک هایش را به هم می فشارد و بی صدا اشک هایش فرو می ریزند و به پهنه ی صورتش جریان می گیرند. کاش همه ی توران همسریابی 81 روزا فقط خواب باشه، کاش وقتی چشم باز می کنم، همه چی مثل روزای قبل آروم باشه، از توران همسریابی کابوس لعنتی می ترسم. ناگهان صدای زنگ خانه بلند می شود، توران همسریابی جدید سراسیمه چشمانش را باز می کند، گویا انتظار داشت جای دیگری باشد، ولی هنوز وسط همسریابی توران ۸۱ جدید اتاق خالی، پشت میز ناهارخوری، رو به روی پنجره نشسته است، تکان نمی خورد.
توران همسریابی جدید بالاخره از جایش بلند می شود
دوباره صدای زنگ بلند می شود، توران همسریابی بار ممتد و کشدار. اصرار می کند، التماس می کند. توران همسریابی جدید بالاخره از جایش بلند می شود و خودش را به در می رساند. پشت در می ایستد و لحظه ای با چشم های بسته، انگشت هایش را در هم گره می زند و به آسمان نگاه می کند. فقط سالم باش، همین که سالم باشی و کنارم بمونی کافیه. برام اهمیتی نداره چه اتفاقی می تفته. فقط می خوام در کنار هم باشیم. اشک هایش را با گوشه ی آستینش پاک می کند و نفس عمیق می کشد. با تردید دستش به طرف در دراز می شود، انگار بداند مهمان ناخوانده ایست که نمی خواهد ببیندش.
جای پایش روی خیسی صورت همسریابی توران 81 نسخه جدید می ماند
در را باز می کند، هیکل خون آلود مرد در آغوشش می افتد. آن همسریابی توران ۸۱ جدید لعنتی راه توران همسريابي را پیدا کرد، حالا با همه ی نیرو از حنجره ی همسریابی توران ۸۱ بیرون می ریزد و جای پایش روی خیسی صورت همسریابی توران 81 نسخه جدید می ماند. فریاد می کشد از عمق وجود. می دونسم. می دونستم. چقدر گفتم. چقدر. چشم های بسته ی مرد، پشت پرده ی سرخی که صورتش را پوشانده تکانی می خورد و باز می شود. - عجله کن. فقط برو تو. صدایی مثل زوزه ی یک گرگ گرسنه فریاد توران همسریابی جدید را می بلعد، انگار وقتش رسیده، دارد می آید، همین نزدیکی هاست.
بالای در کوچکی که به همسریابی توران ۸۱ می رود، به هم می رسند
نزدیکتر از همیشه. نزدیک تر از خبری حتی که از آمدنش می دادند. حالا از حضور همسریابی توران ۸۱ و مرد و بار سنگینی که همراه همسریابی توران 81 نسخه جدید بود، فقط ردپای سرخی مانده که خودش را روی زمین می کشد و از پیش در به سمت اتاق می دود. صدا هم به دنبالشان می آید. بالای در کوچکی که به همسریابی توران ۸۱ می رود، به هم می رسند و هیکل در هم پیچیده شان همسریابی توران 81 نسخه جدید مدفون می شود. حالا زیر زمین هستند. در زیر زمین. از آن اتاق خالی و میز و پنجره و دریا، از همه ی شهر و خانه ها، و از هر چیزی که روی زمین بود، دیگر اثری جز سنگینی لایه ی کلفت خاکی سیاه به جا نمانده، از صدا هم دیگر خبری نیست. گرگ گرسنه شکارش را خورد. به خواب رفته. حالا نوبت سکوت است.