با تعجب نگاهش کردم و پرسیدم: -حافظون ازدواج موقت کیه؟ اتفاقاً برعکس گفته ایشون من به قهوه اعتیاد دارم. او خنده شیرینی کرد و در حالی که جلوی دهانش رو گرفته بود سرش رو تکان داد و موهای مشکی رنگش روی صورتش مانند موجی رقصان به حرکت در امد. حاالتش به قدری ظریف بود که هوش از سر هر کسی می ربود. -پس یادم باشه به حافظون صیغه موقت بگه این پاییز خانم خشگل ما سر به سرش گذاشته. خنده ام رو حافظون ازدواج موقت کردم و گفتم: -خوب خانمی میشه به من بگی این برادرت کی هست و با من چی کار داری؟ دستش رو جلوی صورتم تکان داد و گفت: -معلومه که میگم. حافظون صیغه موقت برای همین اینجا هستم. دستم رو زیر چونه ام زدم و گفتم: -خوب من منتظرم که بشنوم. دستانش رو در هم گره زد و چشمکی به رویم زد. نگاهم به چشمان مشکی اش و مژه های بلندش که به زیبایی روی چشمش فر خورده بود افتاد. سایه نقره ای رنگی پشت پلکهایش نشسته بود و به محض اینکه چشمانش رو میبست حس زیبایی به انسان دست میداد.
سایت حافظون ازدواج موقت کشیده شده بود
ارایش چشمانش رو با خط مشکی که گوشه چشمش کشیده بود تکمیل کرده بود و چشمانش به حالت زیبایی رو به سایت حافظون ازدواج موقت کشیده شده بود. اولین چیزی که در صورت او به چشم میخورد چشمان کشیده اش بود. پوست برنزه ای داشت و گونه های برجسته ای که با کمی از رژ گونه ای که زده بود ان را جلوه داده بود. حقا که در دل ربودن مهارت خاصی داشت این دختر ظریف. -حافظون ازدواج موقتی بذار همه چیز رو از اول برات تعریف کنم. من یعنی حافظون ازدواج موقت... مکثی کرد و نرم خندید و بعد ادامه داد
دو تا حافظون صیغه موقت دارم
دو تا حافظون صیغه موقت دارم و از اونجایی که من تک دختر و از همه مهمتر ته تغاری هستم برادرانم خیلی دوستم دارند و از اونجایی که من هم براشون جونم در میره همیشه مرکز توجه اونها قرار داشتم و از همه مهمتر سنگ صبورشون بودم. با اینکه فاصله سنی بین من با اونها زیاده اما رابطه خوبی با هم داریم. خوب من این مقدمه رو گفتم که بدونی برای چی من اینجا روبروت نشستم. یکی از بردارام یک سال پیش ازدواج کرده و در حال حاضر سر خونه و زندگیش هستش.
واما برادر دیگه ام که یک پزشک حاذق و البته مجرده... این سایت حافظون ازدواج موقت داداش من به تازگی دلش رو پیش دختر خانمی، با نگاه اول به زنجیر کشیده و همه زندگیش رو ول کرده و منتظره که این دختر خانم بهش تلفن کنه و دعوتش رو که به صرف قهوه بوده بپذیره. اما... او شروع به خندیدن کرد و من در خالل صحبت هایش متوجه شدم که او خواهر دکتر هنرمند هست. همان سایت حافظون ازدواج موقت پسری که چشمانش ان شب حال و هوای دیگری به من بخشیده بود. چطور به این سرعت او رو فراموش کرده بودم؟ اما حافظون ازدواج موقتی این دختر خانم چی میخواست از من؟ -خوب گمونم متوجه شدی من کی هستم و باهات چی کار دارم؟ سرم رو تکون دادم و گفتم: -متوجه شدم کی هستی، اما هنوز متوجه نشدم برای چه کاری نزد من اومدی و البته چطور من رو پیدا کردی. چشمکی زد و ادامه داد: -خوب حافظون ازدواج موقت این که مشخصه چطور پیدات کردم. ادرست رو اقا داداشم بهم داد. تا حافظون صیغه موقت باز کردم حرفی بزنم دستش رو جلوی صورتم گرفت و گفت: -نپرس چطوری که اونم مشخصه.
این داداش من از وقتی تو رو دیده کار و زندگیش رو ول کرده و افتاده حافظون ازدواج موقتی محبوبی که بعد سالها قلب سنگی اش رو لرزونده. حرفهایش به قدری شیرین و بی ریا بود که به دلم می نشست. او عاطفی صحبت میکرد و با صدای گرم و گیرایی که داشت دل رو می لرزوند. او سایت حافظون ازدواج موقت رو خالص و ناب انتخاب میکرد تا در شنونده اثر خودش رو بذاره. نفسی کشیدم و به قهوه ای که روی میز قرار گرفت چشم دوختم و بعد صدای پرستو رو شنیدم که از مستخدم تشکر کرد و ادامه داد: -حاال من اومدم و مزاحمت شدم تا ازت بپرسم چرا این داداشی من رو حافظون ازدواج موقتی خودت می کشی اما نیم نگاهی بهش نمیندازی؟