و گفتم: -خودم میدونم جفت همسر یابی رو. میخوام برم؛ اما خودم نمیتونم، باید تو من رو ببری. قدمی عقب رفت و گفت: -امکان پذیر نیست من اجازه ندارم. آیئیل به من گفت که اینجا مراقبتان بمانم. پوف کالفهای کشیدم و گفتم: -میبری یا به یکی دیگه بگم؟ -کجا میخوای بری؟ چشمهام رو محکم روی هم فشردم. عصبی به آرباتل نگاه کردم. نریمان جلو جفت همسر یابی و منتظر نگاهم کرد. نگاهش رو بین من و همسریابی یک جفت چرخوند. وقتی دید جواب نمیدم گفت: -باز میخوای دردسر درست کنی؟ اخمهام رو گره زدم و گفتم: -یعنی چی این حرف؟
آدرس بهترین سایت همسریابی اینکه باز یه کار احمقانه توی سرته
دستش رو به کمرش زد و گفت: -آدرس بهترین سایت همسریابی اینکه باز یه کار احمقانه توی سرته. قدمهای بلندی برداشتم و روبهروش ایستادم. به چشمهاش خیره شدم و گفتم: -با اینکه اصال دلم نمیخواد بهت بگم؛ اما میگم. میخوام برم ماروم آدرس بهترین سایت همسریابی نارسوس و اون لشکر وحشیش با چه موقعیت و چه وضعیتی میجنگن. یهکم متفکر نگاهم کرد. بعد جفت همسر یابی مکثی طوالنی دستش رو انداخت و گفت: -خیلی خب. باهم میریم. اولش یهکم جا خوردم. به خودم اومدم و گرهی اخمهام رو باز کردم و آروم گفتم: بهطرف آرباتل چرخیدم و با چشم بهش اشاره کردم. آدرس بهترین سایت همسریابی رفت و چیزی رو یواش طوری که منیه مشکلی هست. نشنیدم بهش گفت.
دست به سینه نگاهشون کردم. هر دو بهطرفم اومدن. همسریابی یک جفت نگاهش رو بینمون چرخوند و گفت: نگاه کوتاهی به هم انداختیم و هردو پوف کالفهای کشیدیم. چشمهام رو بستم و منتظر شدم. بعد از چندبسیار خب؛ اما مسئولیتش تماما با خودتان است. ثانیه گفت: آروم چشمهام رو باز کردم و به اطرافم نگاه کردم. پیدا کردن جفت همسریابی اطراف به رنگ ارغوانی بود و هوای مطبوعیمیتوانید چشمهایتان را باز کنید. داشت. تا چشم کار میکرد چیزی دیده نمیشد. دقیقا مثل رفیع؛ اما حجم خیلی زیادی از فرشتهها در رفتوآمد بودن.
پیدا کردن جفت همسریابی رو تکون داد و گفت
جفت همسر یابی چیکار کنیم؟ بهطرفش چرخیدم و زمزمه کردم: -خودم هم نمیدونم. به آرباتل نگاه کردم و گفتم: -تو میتونی بری. پیدا کردن جفت همسریابی رو تکون داد و گفت: -هرگز. من تا شما را به ارفلون باز نگردانم از اینجا نمیروم. نفسم رو به بیرون فوت کردم و گفتم: -آدرس بهترین سایت همسریابی که راحتی. شنل رو روی همسریابی یک جفت مرتب کردم و راه افتادم. طوری که نریمان بشنوه گفتم: -فکر کنم باید منتظر بمونیم تا به اینجا پیدا کردن جفت همسریابی. بازوم رو گرفت و برگردوندم. با اخم نگاهش کردم. -ببینم نکنه منتظری که بیاد و ببینتت؟
بازوم رو از دستش بیرون کشیدم و گفتم: -همسریابی یک جفت! معلومه که نه! نمیخوام خودم رو نشونش بدم. میخوام ببینم جادوگراشون چیکار میکنن! عصبی خندید و گفت: -وای! من چهقدر یکهو مغزم رو از دست دادم و به حرف تو گوش کردم. معلومه که تو هر پیدا کردن جفت همسریابی هم بخوای خودت رو مخفی کنی اون تو رو میبینه! حق به جانب پرسیدم: -کی گفته؟ چشمهاش رو روی هم فشرد و گفت: