رستوران، ولی بعد اینکه حرکت چند ساعت پیشش یادم افتاد با حرص به جهنمی زمزمه کردم و مشغول دیدن فیلمم شدم. آهو از خونه بیرون زدم و قیافه متعجب جستجوی همسریابی اغازنو هنوز هم جلوی چشمم بود و دوست داشتم به قیافهش ساعتها بخندم. از زیر حکومت بابام خارج شدم و اژینم که عددی نیست! سوار تاکسی شدم و آدرس خونه شیرین رو دادم و سرمو به صندلی تکیه دادم و چشمام رو بستم.
مجری برنامه رادیویی داشت حرف میزد و پیش خودم گفتم چقدر صداش مخملی و خاصه! یه جور آرامش خاصی به آدم میداد با صدای راننده که میگفت خانم رسیدیم، چشمام رو باز کردم و بعد حساب کردن کرایه از ماشین پیاده شدم. زنگ آیفون درو زدم و صدای خوابآلوده همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران رو شنیدم که گفت: کیه؟ باز کن منم جستجوی همسریابی اغازنو! عه، بیا بالا.
همسریابی هلو با عکس همانطور که داشت چشماش رو با دستش میمالید
- در با تیکی باز شد و بعد وارد شدن به ساختمون از پلهها بالا رفتم. همسریابی هلو با عکس همانطور که داشت چشماش رو با دستش میمالید منو نگاه کرد و با تعجب پرسید: خیر باشه سر صبحی! خیره، میتونم بیام تو؟
- همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران تازه متوجه من شد که هنوز وارد خونه نشدم و زود از جلوی در کنار رفت تا وارد خونه بشم. وارد خونه شدم و هوای سرد داخل خونه باعث شد یکم به خودم بلرزم. همسریابی هلو با عکس اینجا چرا اینقدر سرده؟
- شوفاژ خراب شده بخاطر همونه، اتاق گرمه برو اونجا؟ سمت اتاق رفتم و بعد در آوردن پالتوم روی صندلی نشستم که دیدم همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران با چای و بیسکوییت سمتم اومد و جستجوی همسریابی اغازنو رو رو وقتی دید با تعجب نگاهش میکنم گفت: خوابم نصفه مونده. یه ساعت دیگه بخوابم بلند شم، میدونی که یهو از خواب بلند شم و بعدش نخوابم تا شب سردرد باید بکشم.
ورود به پنل کاربری آغاز نو گفت: تو یخچال هم همه چیز هست
چشمام رو به معنی باشه بستم و ورود به پنل کاربری آغاز نو گفت: تو یخچال هم همه چیز هست صبحونه اگه نخوردی برو بردار بخور.
و بعد پتو رو روی سرش کشید و خوابید. چایی رو با بیسکوییت خوردم و خمیازهی عمیقی کشیدم. بخاطر لجبازی با اژین اونقدر زود بلند شده بودم که خوابم میاومد بخاطر همین منم یه پتو برداشتم و روی زمین پهن کردم و بعد گذاشتن بالشت و کشیدن یه پتوی دیگه روی خودم به خواب رفتم.با صدای موسیقی ملایمی چشمام رو باز کردم و به سقف خیره شدم و خواستم به پهلو بچرخم که صدای همسریابی هلو با عکس رو شنیدم: جستجوی همسریابی اغازنو بلند شو دیگه، حوصلهم سررفت. گرمای اتاق آدم رو وادار میکرد که بخوابه! نه به اون هال سردت، نه به اتاق گرمت! خوابآوره. شیرین آروم خندید و دستش رو سمتم دراز کرد. خوابت رو آوردی خونه من ورود به پنل کاربری آغاز نو؟ دستت رد بده به من ببینم! دستم رو سمتش دراز کردم که بلندم کرد و گفت: پاشو یه صبحانه نصف و نیمه بخور که نهار یه ساعت دیگه حاضره.