با وجود جستجوی سایت همسریابی دوهمدم
امکان هیچ گونه ورودی را به اطاق ایزابل منتفی می کرد. با وجود جستجوی سایت همسریابی دوهمدم او هنوز از جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید بابت نگران بود و مرتب به جستجوی سایت همسریابی دوهمدل پنجره نگاه می کرد. گاهی ایزابل واقعا تصور می کرد که دو چشم سیاه از ورای سایت همسریابی دوهمدم - جستجوی google پنجره به او خیره شده است. او بی حرکت برای مدت مدیدی در رختخواب خود باقی ماند و به جستجو سایت همسریابی دوهمدم پنجره خیره شده بود.
ناگهان از ترس احساس کرد که بدنش دچار فلج می شود. او با نهایت وحشت دید که یک سر از یکی از چهار گشادگی این پنجره کوچک وارد اطاق او می شود. موهای پریشان سیاهرنگ این سر کوچک آن را شبیه حیوانات یا اجنه کرده بود چون سر یک انسان از آن مجرای کوچک قادر به عبور نبود. کمی بعد یک بازوی بلند و باریک با دست و انگشتانی شبیه جانوران وارد شد و در آخر یک بدن نحیف دختری کوچک از این مجرای کوچک عبور کرده و داخل اطاق شد.
جستجو سایت همسریابی دوهمدم همان دختری بود که اولین مرتبه او را در مهمانخانه خورشید
جستجوی سایت همسریابی دوهمدم کودک به نرمی یک پر بدون صدا بر روی زمین افتاد. آشکارا این بچه از این که دیده بود برای مدت مدیدی ایزابل بی حرکت در رختخواب افتاده است فکر کرده بود که او حتما بخواب رفته است. ولی وقتی بدون صدا و با نهایت دقت به قربانی خودش نزدیک شد که مطمئن شود که افتادن او این شخص را از خواب بیدار نکرده است با دیدن صورت ایزابل در روی بالش تعجبی زیاد در صورت او ظاهر شد و بی اختیار با صدای بلند گفت:
" بله... اینکه که خانم خوب صاحب گردن بند مروارید است. "
در این حال او دستش را روی گردن بند مروریدش که به گردن باریک و نحیفش بسته شده بود گذاشت. ایزابل که خودش از ترس نیمه جان شده بود دختر کوچک را شناخت جستجو سایت همسریابی دوهمدم همان دختری بود که اولین مرتبه او را در مهمانخانه خورشید آبی رنگ دیده و بعد از آن در راه رسیدن به قلعه دو برویر همراه به اگوستینو تبه کار به آن ها حمله کرده بود. ایزابل دهان باز کرد که فریاد زده و کمک بطلبد ولی دختر بچه دست کوچکش را محکم روی دهان او گذاشت و گفت:
" جیغ و داد نکنید. هیچ کس بشما صدمه ای نخواهد زد. شیکیتا قبلا قول داده بود که او هرگز شما را نخواهد کشت هیچ صدمه ای به شما خانم خوب و زیبا که گردن بند خود را بمن دادید نخواهد زد. "
ایزابل که کم کم به ترس خود فائق می شد با کنجکاوی پرسید:
" بچه بیچاره من... تو برای چه به اینجا آمده ای ؟ "
شیکیتا با لحنی بسیار عادی و معمولی گفت:
دزدان آیند جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید چند تکه لباس بی ارزش را بدزدند؟
" من آمده ام که آن قفل و کلون بزرگ در را که هر شب شما با دقت می بندید باز کنم. آن ها مرا برای این کار انتخاب کردند چون من می توانم از هر جا بالا بروم و از سوراخی بداخل بخرم. من مثل یک مار هستم که کمتر سوراخی است که من نتوانم از آن رد بشوم. "
شیکیتا... تو میخواستی در را باز کنی که دزدان آیند جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید چند تکه لباس بی ارزش را بدزدند؟ من چیزی ندارم که ارزش جستجوی سایت همسریابی دوهمدل همه زحمت را داشته باشد. شیکیتا با لحنی موهن گفت:
" آه... نخیر... من در را برای آن مردها باز می کردم که خود شما را بدزدند. "
ایزابل بدبخت تمام بدنش لرزید و در حالیکه دست هایش را با نومیدی بهم می زد نالید:
"من محو شده ام. "
شیکیتا گفت: " اصلا اینطور نیست. سایت همسریابی دوهمدم - جستجوی google خانم لازم نیست بترسید. من دست به قفل در نخواهم زد و آن را همینطور که هست رها خواهم کرد. آن مردها جرات نمی کنند که در را با زور بشکنند. جستجوی سایت همسریابی دوهمدم کار سرو صدای زیادی تولید خواهد کرد و آن ها را دستگیر خواهند کرد. نترسید... آن ها اینقدر هم احمق نیستند. "